همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

بازیگران صحنه



نمیدانم شما تا به حال نقشی را بازی کرده اید یا نه . البته احتمالاً بسیاری از افراد بشکل حرفه ای چنین کاری را انجام نداده باشند . اما برای اینکه تا حدی تصور نزدیکی از این موضوع برایتان ایجاد کنم یاد آوری می کنم که شاید دردوران تحصیل بعنوان شرکت در یک نمایش دانش آموزی به شما نقشی محول شده باشد . یا شاید بطور روزمره در مواجه با افراد مختلف از دوست و فامیل گرفته تاغریبه ها و رهگذران کوچه و خیابان ، شما خواسته یا ناخواسته در هر ارتباط انسانی  نقشی را ایفا می کنید . شاید در بعضی از آنها نقشتان به دل خودتان هم می نشیند و شاید در بعضی هم اصلا از نقش ایفاشده خوشتان نیاید . شاید به ناچار مجبور به ایفا نقشی شوید و شاید با اندیشه ای خبیثانه دست به ایفا نقشی زنید . درجواب سوالی که از یکی از بازیگران حرفه ای سینما درخصوص میزان فرورفتن در نقش هایش پرسیده  بودند . اینطور جواب داده بود که بعد از پایان هر نقش مدتی بازی نمی کنم تا از تاثیرات آن نقش بیرون آمده خود واقعی ام را بازیابم .   مسلم آن است  که بازی هر نقشی اعم از خواسته یا ناخواسته و موافق یا مخالف یا مثبت یا منفی بر روح و روان بازیگر آن نقش تاثیراتی خواهدگذاشت . و چنانچه قرارباشد نقشی بطور درازمدت توسط بازیگری ایفاشود ناخواسته وی را باخود همسو و همراستا خواهد کرد . حال هرچقدرهم که بازیگر لحظه به لحظه به خود تلقین کند که شخصیت وی چیزی جدای از نقشیست که درحال بازی آن است. اگرچه که چنین تلقین یا یاد آوری نیز کمتر اتفاق می افتد چرا که هنر بازیگر در قرارگیری در آن نقش است و چنین یادآوری مکرری جز نفی هدف اصلی چیز درپی نخواهدداشت.
ولیکن آنچه هدف ازاین مقدمه بود رسیدن بدین سوال است که انسان ها بدون میل و اختیار خویش در نقطه ای از این دنیای خاکی وارد داستان می شوند وبه ناچارباید درنقشی از پیش تعیین شده بازی کنند . اگر همه ارواح را پاک و منزه بدانیم و نشات گرفته از یگانه روح الهی به این نتیجه خواهیم رسید که هیچ تفاوتی میان آنها نیست و هریک نا خواسته مشغول اجرای نقشی از پیش نوشته شده در محیط و صحنه ای از قبل چیدمان شده می شوند . حال باید دید دراین میان چه چیز موجب برتریست ؟ آیا شما به بازیگری که نقش مثبت داستان را ایفا می کند امتیاز بیشتری خواهید داد یا  جدای از مثبت و منفی بودن نقش به بازیگری که نقشش را بهتر بازی می کند امتیاز بهتری خواهید داد ؟ هیچ فکر کرده اید که اگر همه ما درحال بازی نقش شخصیت های فعلی خود هستیم پس خود واقعی ما کیست ؟  واصولا خود واقعی ما با نقشی که از بدوتولد درحال بازی آن هستیم چقدر متفاوت است ؟  آیاماهم مانند آن بازیگر حرفه ای باید قدری بازی را متوقف کنیم تابه خودواقعی مان برسیم . یا در سیر این جهان چنین توقفی ناممکن است ؟
پستو نوشت 1 : این پست محدودیت سنی ندارد زیر یک سال هم میتواند نظردهد !
پستونوشت 2 : سالهاست که دیگر کاسبی با چنین هیاتی ندیده ام به گمانم که نسلشان منقرض شده باشد یا نقششان به پایان رسیده باشد !

نظرات 14 + ارسال نظر
kamangir دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 08:06 http://ranandegan.blogsky.com

سلام
یاد این دو بیت شعر افتادم که:
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
زکجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ، ننمائی وطنم

علیک سلام
و ممنون از حضور و ابراز لطفتان و همینطور عذر تقصیربابت تاخیر در پاسخگویی به کامنت شما
درواقع کامنت هایی که در همساده ها برای پست های قدیمی نوشته می شود معمولا از قلم می افتد و نویسنده پست بیشتر اوقات اصلا متوجه آنها نمی شود که اقدام به پاسخگویی نماید .
بازهم سپاس از شما

یادخاطرات یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 22:31

سلام

چرا که نه!!!!!!!

ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ

علیک سلام
نه تورا به خدا . همین یک بار بسمونه . ما که دیگه حوصله اش را نداریم .

همطاف یلنیز یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 19:24 http://hamsadehha.blogsky.com/

pic<http://s4.picofile.com/file/8173935992/%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%AA.jpg>pic
.
سلام سلام
.
گویا آدمی، خود حقیقی اش را در عبادت و در توجه به ذات حق پیدا می کند و می یابد.
این تو کی باشی که تو آن اوحدی
که خوش و زیبا و سرمست خودی
اگر تو خودت را کشف کرده بودی، وقتی در خلوت با خودت بودی، نیازی به هیچ چیز نداشتی. اینکه در خلوت وحشت می کنی برای این است که با خودت هم نیستی، خودت را هم گم کرده ای، خودت را باخته ای. این است که روح و حقیقت عبادت که توجه به خداست، باز یافتن خود واقعی است.

علیک سلام
و ممنون از حضورتان
امید که همه توفیق شناخت خود واقعی خویش را بیابیم که این تازه اول راه است

ناهید یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 14:07

سلام جناب شنگ گرامی
موضوع پست بسیار جالب و جذاب بود ، ممنونم واقعا
به قول دوستان کلی می شه در موردش حرف زد ولی همین دوستان عزیز اون کلی رو هم حرف زدند و نوشتند و برای من در واقع چیزی نذاشتن بمونه
در پستو نوشت 1 شکسته نفسی نمودید و در کامنت اول هم برای خودتان کلی سخاوت به خرج دادید و بعد با گذاشتن عکس این سه مدال یه عالمه دلمونو آب کردید ، یعنی شما در واقع نقش فرد غیرمترقبه رو خوب ایفا کردید بهتون تبریک می گم
راستی در مورد خود ِ واقعی ما ، مولانا یک غزلی داره که فکر می کنم بی راتباط با نوشته ی خوب ِ شما نباشه ، من از بس این غزل رو خوندم ، از حفظ شدم :

بر چرخ سحرگاه یکی ماه عیان شد
از چرخ فرود آمد و در ما نگران شد

چون باز که برباید مرغی به گَهِ صید
بربود مرا آن مه و بر چرخ دوان شد

در خود چو نظر کردم خود را بندیدم
زیرا که در آن مه تنم از لطف چو جان شد

در جان چو سفر کردم جز ماه ندیدم
تا سر تجّلی ازل جمله بیان شد

نُه چرخ فلک جمله در آن ماه فرو شد
کشتی وجودم همه در بحر نهان شد

آن بحر بزد موج و خِرد باز برآمد
و آوازه درافکند چنین گشت و چنان شد

آن بحر کفی کرد و به هر پاره از آن کف
نقشی ز فلان آمد و جسمی ز فلان شد

هر پاره کف ِجسم کز آن بحر نشان یافت
در حال گذارید و در آن بحر روان شد

بی دولت مخدومی شمس الحق تبریز
نی ماه توان دیدن و نی بحر توان شد

سلام ناهید بانوی گرامی
و سپاس از ابراز لطفتان و همینطور بیان زیبای مولانا
بله دوستان عزیز همه اون کلی مطلب را نوشتند و شنگ هم درحد توان همه اون کلی
پاسخ را البته در سخاوتمندی شنگ که شکی نیست بازهم ممنون از شما

sara یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 13:10

سلام...

به قول مریم بانو ... در این پست کلی مطلب وجود داره ... از کدومش بگم!؟.....
راستش نمیدانم منظورتان از خوده واقعی چیست!!؟..... خود واقعی مگر غیر از همین نقش است!؟
در یک صحنه تاتر ... یا یک فیلم .... مگر بین بازیگر و نقشی که ایفا می کند ... تفاوتی وجود دارد؟
دوگانگی وقتی وجود دارد که ... بازیگر از آن صحنه تاتر ... یا از آن فیلم خارج شود ...
در این دنیا ... در این زندگی که من الان در آن هستم ... فقط یک عنصر هست .....همین منی که می بینید با هر نقشی که بازی می کنم !...... شاید بعد از مرگ و در دنیای دیگر ... هویتی دیگر از من موجود باشد ...نمیدانم!!... اما در این جهان و این حیاتی که من دارم .... تفاوتی بین نقش و خودواقعی ... قایل نیستم...

علیک سلام
گمان می کنم همواره واقعیت اصلی هر چیز با آنچه بیننده های مختلف از آن برداشت و درک
می کنند متفاوت است البته شکی نیست که از هر اثری میتوان پی به موثر آن برد و درهر اثری از
هر موجودی نشانه هایی از او وجوددارد اما نه همه وجود او ست و نه هر بیننده ای قادر به درک کل ابعاد وجود موثر هراثری می باشد . اینجا بحث از دوگانگی به معنی تضاد شخصیتی نیست بلکه
بحث بر سر شکل گیری شخصیت تحت نفوذ جبرهای زمانی و مکانیست که خود حقیقی در محیطی دیگر و کالبدی دیگر میتواند به شکلی دیگر و در نقشی دیگر ظاهر گردد .

nazanin.54 یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 13:00

سلام و درود
.
عجب پستی...واقعا از خوندن مطلب فوق لذت بردم...و سه باره و چهار باره خاندمش
نوشته ای هست که همیشه درذهن من میرقصد
.
نقش...نقش...نقش...وقتی که روی صندلی تأتر مینشینم و به بازیگران آن دقت میکنم...قاعدتا به کسی که نقشش را به نحو احسند بازی میکند و صحنه را دگرگون و متحول میکند...[]اگر قرار باشد امتیاز بدهم...[] به او امتیاز بالا را میدهم...
وقتی در دوران مدرسه و دبیرستان تاتر بازی میکردم برای جشن ها ی اجتمایی یادمه سر پرست گروه من بودم...و همیشه نقش اول رو خودم بر میداشتم و بازی میکردم و البته تما شا چی ها ام لذت میبردن
.
اما خود واقعی را گفتید...و من میگم خود واقعی دنیوی کسی هست که بداند وبتواند که کدام نقش را به نحو احسند بازی میکند, بی هیچ ریا...
مثلا کسی که نمیتواند دروغ بگویید...اگر بگویید...بیننده متوجه میشود و خب..دستش رو میشود...پس خود واقعی این شخص دروغگ نیست...(البته این فقط یه مثال بودآ)
.
و خود واقعی معنوی...به نظرم در امتحانات و یا پیش امدهای زندگیمان روشن میشود...مثلا یه زمانی یه نفر را دیدم که که اگر طبق موعد موقر کرایه ی خانه اش را به صاحب خانه اش نمیداد..باید خونه رو تخلیه میکرد و خلاصه وضعیت سختی را میگذراند اما در همان شب که پولش را جور کرده بود...با شخصی غریبه روبرو شد که محتاج همان مقدار پول بود... و آن شخص تمام پولش را به آن بخشید و البته داستان مفصلیه و در اخر باید بگم به طرز شگفت انگیزی وضعیت آن شخص از آن روز بهتر و بهتر شد...
و البته خب گفتند از قدیم الایام که از هر دست بدهی از همان دست هم میگیری...
.
والبته همه چیز بخشش مادی نیست...بعضی وقت ها بعضی از انسانهااونقدر خوب هستند که در نشست با انها روح ات پاک میشودو روانت آرام...و البته بر عکس هم هست...
و خود واقعی ما به تنهایی در انزوا دیده نمیشه حتی برای خودمون... و در کنار اجتماع و خانواده و گروه ها و...همساده ها دیده میشه و به شناخت نسبی میرسه...
.
یه نفر به من میگفت جغرافیا و اجتماع و کشور و خانواده ی فرد باعث میشه که تو رفتا ر و حتی عقیده های انها را بر گزینی... و من با هاش مخالفت کردم...
البته بی تاثیر نیست اما...به انسان همیشه و در همه حال حق انتخاب داده شده و اگر در همان وضعیت بخاهد بماند یا نماند...این تصمیمی هست که خودش انتخاب کرده...
من اگر بارها و بارها در مکان و جای دگری بدنیا بیایم...همان هستم...و فقط زبان و لباس پوشیدنم و چهره ام تغییر میکند اما اما درونم همان هست...
اگر کسی به من بدی کند من میتوانم انتخاب کنم که جواب انرا بدتر از خودش بدهم ..وکه اینگونه شخصیت ی بدتر پدید می اید..یا جوابش را به نیکویی بدهم تا شاید دلش را به دست اورم و به نوعی هدایت شود...و متوجه اشتباه خود...و شخصیت بهتر پدید اید...
بنظرم ما اننسانها در رفتار با یکدیگر به شدت مسوول هستیم
.
راستی جناب شنگ عزیز ... از این کامنت ط.ن.ب. شما...خیلی خوشم اومد و ایده ی با مزه و جالبی بود...و خود واقعیتونو هم نشون دادینآاااا
.

در اخر خیلی لذت بردم

علیک سلام و درود
ممنون از ابراز لطفتان و این کامنت بلند بالا
و خدارا شکر که خود واقعی شنگ هم برشما آشکار شد .
و خوشحالم که این پست مورد توجه شما واقع شده است .
شاید یادآوری این نکته بد نباشد که هدف این پشت تاکید بر موقعیت جبر واختیار در تصمیم گیری انسان نیست . و تنها بیانیست از موقعیت غیر قابل انتخاب شروع هر زندگی انسانی . که
البته این خود سر منشاء بسیاری از تفاوتها و سرنوشت هاست .

دادو یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 12:34 http://www.dado23.blogsky.com

سلام
وارد شدن به دنیا برای یک نقش ( خوب یا بد !! ) با وارد شدن به دنیا و گرفتن یک نقش ، باندازه جبر و اختیار با هم فرق دارند ...
تاثیرات محیطی و تربیت اجتماعی و ... در شکل پذیری شخصیت انسان تاثیر دارد و شاید هم زیاد ، ولی توانایی های انسان بمراتب بالاتر از این حرفهاست که آنها را بعنوان جبر تام بپذیرد ، بله در شرایطی اجبارهای محیطی و سیاسی و فرهنگی می توانند انسان را در خود بپیچند ولی اینها توجیهی برای قبول اجبارها نیست ، انسان می تواند شرایط زیستی اش را تغییر بدهد ، اقلیم زندگی اش را تغییر بدهد ، انسان می تواند نگاهش را تفکرش را تغییر بدهد و این بمعنی تغییر دادن محیط اطرافش هم نیست (!) ولی می تواند در هر لحظه ای صاحب اختیار خودش باشد ، حتی در بدترین شرایطی که جبر حاکم بر زندگی انسان را در منکنه گذاشته باشد باز آزادی فکر همراه انسان است ...
در تاریخ موارد زیادی از این اختیار عمل ها وجود دارد که با این نقش پذیری اجباری همخوانی ندارد ؛ مثلا شخصیتی مانند " حر " ، در عرض 24 ساعت نقشی را عوض می کند که کارگردانش بصیرت و تشخیص خودش است ، چه بسا مومن تر از او هم در سپاه کوفه بودند و حرف های امام را شنیدند و تاثیری هم به حالشان نکرد !!
این موضوع در قرآن هم بسیار تاکید شده است که مشغولیت های دنیا و اهل و عیال و دارایی و ... متاع دنیا هستند و نباید انسان را از توجه به حقیقت برتر ، هدایت ها و وظایف دینی اش باز دارند ...
===
پیشنهاد می کنم اگر برایتان مقدور بود کتاب " شجاعت بودن " نوشته پل تیلیش - ترجمه مراد فرهادپور را تهیه و بخوانید ... البته حتما باید به کسانی که کتابهای قدیمی می فروشند مراجعه بکنید.
پل تیلیش بهمراه چند نفر دیگر از بنیانگذاران الهیات پروتستان و از فیلسوفان بزرگ قرن بحساب می آید ... متن کتاب بیش از اندازه ثقیل است ولی حتی برای یک خواننده سطحی که علاقه مند باشد چیزهایی دارد !!

علیک سلام
در اینکه به انسان اختیاراتی عطا شده است شکی نیست . و همینطور اینکه توانایی های اودرحدیست که علی رغم همه فشارها ی محیطی میتواند تصمیمات متفاوتی اختیار کرده و در
مسیرهای دیگری طی طریق کند . اما این قابلیت انسانی از جبر و عدم امکان انتخاب او برای زمان و مکان شروع ایفای نقشش در زندگی نمی کاهد . چنانچه هر انسانی با اختیار خود میتواند رستگاریا شقی گردد اما هیچ عقل سلیمی هرگز نمیتواند شانس رستگاری برای طفلی که بعنوان فرزند پیامبری وارد دنیا می گردد را با شانس رستگاری طفلی که بعنوان فرزند سردسته اشقیا متولد میگردد برابر تصور کند . همانطور که هرانسانی با سعی و تلاش خواهد توانست موقعیت اقتصادی بهتری برای خویش ایجاد نماید اما کودکی که در یک خانواده متمول متولد میگردد ازاین لحاظ شانسی به مراتب بیشتر دارد تا کودکی که در یک خانواده فقیر چشم به جهان باز میکند و میزان سعی هرکدام برای رسیدن به اهدافشان کاملا متفاوت است .یکی از مراحل خودشناسی ، شناخت همین موقعیت ها وشرایط و محدودیت های زمانی و مکانی و اجتماعی هر انسان است .
از معرفی کتاب شجاعت بودن بسیار سپاسگزارم . امیدوارم فرصت مطالعه آن را بیابم .

یادخاطرات یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 12:20

سلام

ان پیرمرد دکاندار مثل همین عکس بود. وهمیشه قران میخواند .

میدانید چی میفروخت؟؟؟؟؟؟ ذغال و اسفندخام

فکر میکنید بدبخت بود نه!!!!!او میلیادر بود. چون نوه اورا میشناختم ونوه ا ش مریض بود .از او حال نو ه اش را پرسیدم

و او زار زار گریست و من هم همراه او اشک میریختم انروز به قصد خرید رفته بودم اما چون روحیه ام عوض شد به خانه برگشتم.

انروز را هرگز فراموش نمیکنم. یادش بخیر.

علیک سلام مجدد
و یاد خاطرات بخیر

مریم یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 11:40

و حرف آخر : جناب شنگ ما همون هدر نوستالژیکی خودمونو می خوایم ! یعنی همون در خونه ! اون هدر یک هدر خاص و منحصر به فرد بود

پس بالاخره رضایت دادید . البته جای بسی تشکر و قدردانی دارد این رونق بخشیدن به
کامنتدانی و افزایش آمار مخاطبین
البته اون هدر خصوصیات خودش را داره اما داشتم به این فکر می کردم که مثل بلاگ اسکای که هرروز یک پشت صفحه جدید نشون میده بد نیست هدر وبلاگ هم هرچند وقت عوض بشه و از
تصاویر متنوعی استفاده بشه . البته میشه این مورد را درشورای محل هم مطرح کرد .

مریم یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 11:38

حتما خبر دارید که معلمین از روش ایفای نقش برای تدریس استفاده می کنند یعنی برای تدریس بعضی دروس ، از دانش آموزان می خوان موضوعى را به صورت نمایش‌نامه اجرا کنند.
- روانشناسها هم بعضی وقتا برای درمان اختلالات رفتاری کودکان ، از این روش استفاده می کنند مثلا برای درمان کمرویی بچه ، نقشی رو بهش می دن و ازش می خوان اون نقش رو تمرین کنه .
- مورد بعد : من فکر نمی کنم ارواح تمام انسانها در بدو تولد پاک و منزه و همسان باشند . انسانها از طریق ژنتیک بعضی خصلتها رو از والدین به ارث می برند من چند وقت پیش مقاله ای رو خوندم که موضوعش این بود که ممکنه یک بچه ، جانی بالفطره به دنیا بیاد !
حتی این مسئله در مورد حیوانات هم صدق می کنه و بعضی حیوانات سِرتِق تر از حیوانات دیگه به دنیا می آن !
چند وقت پیش کلیپی رو دانلود کردم از یک جوجه که برای همه ی مرغ و خروسها قلدری می کرد ! حیوونکی حالت عصب داشت !
- و در مورد خود واقعی : در این مورد هم من معتقدم انسانها نمی تونند خود واقعی شون باشند چون ما تابع جبرهای محیطی و زمانی هستیم .
وضعیت مالی خانواده ، مذهبی که پدر و مادر بچه دارند ، نوع حکومت ، مکان زندگی ، آب و هوا و بسیاری از عوامل دیگه ما رو در شرایطی قرار می دن که به ناچار نقشهای از پیش تعیین شده رو می پذیریم و آزادی و اختیار رو از ما سلب می کنند
البته هستند کسانی که علیه حصارها و محدودیتها و شرایط تحمیل شده عصیان می کنند و به خود واقعی شون نزدیک می شن اما تعداد این افراد در مقایسه با کسانی که تسلیم جبرها می شن کم و ناچیز هست (جبر مکان - زمان - جامعه و خویشتن که شاید این اخری همون ویژگیها و خصلتهای ارثی و ذاتی باشند)

بله کلیپتون را دیدم . اماخوب اگه ما روح را جدای از جسم بدانیم ناچاریم این جبر را قبول کنیم
که هر روحی در کالبدی که متاثر از عوامل ژنتیکی والدینش هست قراربگیرد به ناچار باید خود را با آن کالبد وفق دهد مثل این است که شما یک راننده را بنشانید پشت یک پیکان 47 و یک راننده را بنشانید پشت بنز 2007 و بعد بگویید این یکی رانندگی بلده و اونیکی بلد نیست . درمورد جبرهای محیطی و زمانی کاملا باشما موافقم .

مریم یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 11:17

اگه از من بپرسند به چه کاری اصلا علاقه نداری ؟ قطعا گزینه ی اولم هنرپیشگی و بازیگریه . هیچ وقت یادم نمیاد که در دوران تحصیل در تئاتر بازی کرده باشم ولی همینطور که شما نوشتید بعضی وقتا به ناچار و البته بسیار ناشیانه نقش بازی کردم !
یک موردش رو براتون می نویسم : خدا به یکی از بستگانمون فرزند پسری داده بود . (اون زمانها سونوگرافی نبود که از چند ماه جلوتر جنسیت بچه مشخص بشه و تا لحظه ی تولد هیچ کس از جنسیت بچه خبر نداشت)
فرزند اول این خانواده دختر بود . مادر شوهر این خانمی که بچه دار شده بود به شدت پسری بود
پدر بچه به من گفت وقتی مادرمو دیدیم از الکی بهش بگیم دومین بچه هم دختره !
من گفتم گناه دارند ! از همون اول بهشون بگیم بچه پسره تا ذوق کنند
اما پدر بچه خباثتش گل کرده بود و دلش می خواست سر به سر مادرش بذاره
خلاصه رفتیم خونه ی مادرش و من ناشیانه با این آقا همراه شدم .
باور کنید وقتی مادرش شنید که دومین نوه ش هم دختره ، کم مونده بود سکته کنه ! پاهاش شُل شد و همونجا نشست روی زمین و تکیه داد به دیوار !
من وقتی حال این بنده ی خدا رو دیدم دیگه نتونستم نقش بازی کنم و بهشون گفتم ما دروغ گفتیم ....بچه پسره !
الان با اینکه شونصد سال از اون ماجرا گذشته ، هر وقت صحبت از این ماجرا می شه ،پدر بچه گِلِه می کنه که چرا من اینقدر زود همه چی رو لو دادم ؟!

عجب پسر خبیثی بوده این پدر بچه !
مطمئناً که یک روزی یک جایی سرخودش میاد فقط امید وارم سکته کامل نزنه . ازاین نصف نیمه
ها باشه که حالا حالا ها جادارند چند تا سکته ناقص دیگه هم پشت بندش بزنن و باز پاشن بدوند به دنبال یک لقمه نان حلال برای سیرکردن شکم خودشون و اهل عیالات

مریم یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 11:13

سلام
- چقدر شما سخاوتمندید ها !
من یک بار دقیقا لینک این عکس رو تو بلاگفا گذاشتم و تقدیمش کردم به برنده ی ط.ن.ب پستم ... نه اینکه خودم برش دارم
- عجب عکسی ! کلی خاطره برای من زنده کرد .یعنی منو بچه کرد و برد تو بازار شهرمون ! یادش بخیر
- پستو نوشت یک تون هم خیلی جالب انگیزناک بود !
- و چه پستی ! برای هر خطش می شه یک کامنت گذاشت !

علیک سلام
دیگه چه کنیم ؟ همینطور سخاوته که از هر انگشتمون میچکه
بله من هم دراون زمان ها از این نوع کسبه می دیدم اما سالهاست که دیگه ندیدم .
بگمانم که دیگه نیازی به چنین نقشی نبوده . یاشاید هم هنر پیشه هاش قهرکرده باشن
یا دستمزد بیشتری خواسته باشن کارگردان همه بطور کل از خیر این نقش گذشته . گفته حالاکه
اینها همه دعا می کنن و دستمزد زیادی میخواهند نقش را عوض می کنیم میدیم بازیگرهایی که
دستمزد کمتر می خواهند .

یادخاطرات یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 09:49

سلام

دلنشین شدسخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد


در فیلم ها هر نقشی که میبینیم مورد قبول ما نیست .شاید به خاطر این است که بازیگر نتوانسته از ایفای نقش بخوبی بر اید.

در بععضی از فیلمها طرفدار نقش منفی هستیم.!!!!!

چون نقش را با دل وجان بازی کرده است.بنابراین اثرش بیشتر حس می شود.

شنیده ام که هر بازیگری که در هرنقشی خوب بازی کند بعد کارگردانها برای همان نقش از او دعوت میکنند مثل کسی که نقش دیوانه را خوب بازی میکند. ....کارگردان دیگر .از او در فیلمی در همان ردیف نقش دعوت میکنند.!!!!!!!!!

در موردپستونوشت 2 ......تا جند سال پیش من همچنین

کاسبی را در شهرمان میدیدم خدا رحمتش کند.

اما در مورد سوالتان من که از خودم نا امیدم.

علیک سلام
چه جالب . یعنی ممکنه ازمون دعوت کنن که دوباره درنقشی مشابه همینی که هستیم
به دنیا بیاییم و روز از نو روزی از نو .

شنگین کلک یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 02:06

pic<http://s3.picofile.com/file/8202264018/Medals.jpg>pic
اینهم مدالهای طلا و نقره و برنز تقدیم به خودم صرفاً جهت به فنا فرستادن همه شکارچیان مدال که از ساعاتی قبل اینجا زنبیل گذاشته بودن

خوب حال وقتشه که مدالها را تقدیم کنم به همه اونهایی که وقت گذاشتند و برای این پست نظر نوشتندو ازشون تشکر و قدردانی کنم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد