همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

قدرت فرهنگ



تمام نظامها و دولتها همیشه در پی کسب مولفه های قدرت برای حفظ سیستم و کشور در برابر تهاجم نیروهای بیگانه ، حفظ غرور و وحدت ملی و....می باشند اما در اکثر موارد می بینیم در به کار گیری این مولفه ها راه درستی پیموده نشده و به بیراهه رفته ایم . حداقل در کشور ما اینگونه بوده است. همیشه قدرت در تقویت قوای نظامی دیده شده و به پارامترهای دیگر کم توجهی می شود. نمونه نزدیک آن جنگ هشت ساله اخیر بود که علت پیروزیهای حاصل شده نه بر پایه قدرت نظامی که در عوامل دیگر باید آنرا جستجو کرد. برای مثالی دیگر باید سالها به عقب بازگردیم .به شهریور 1320

تا قبل از این تاریخ تمام جلال پادشاهی رضاخانی در تقویت ارتش خلاصه شده بود. اعتقاد راسخی وجود داشت که ارتش شاهنشاهی به تدریج می تواند خاطره قدرت امپراطوری ایران باستان را زنده کند اما در شهریور همین سال با یورش متفقین این خانه پوشالی تنها چند ساعتی در برابر هجوم خارجی تاب نیاورد و فرو ریخت. مملکت به اشغال بیگانگان در آمد.قحطی و تجاوز و بیماری همه و همه غرور ملی ایرانیان را لکه دار نمود و فضایی یاس آلود بر ایران حاکم شد.اما در شهریور 1323 قدرت فرهنگ اثر خود را نشان میدهد. در یکی از روزهای شهریور ماه حسین گل گلاب ادیب و شاعر و مترجم نامی آن زمان در خیابان هدایت متوجه فحاشی یک سرباز انگلیسی به یک بقال میشود گویا یک افسر ایرانی هم که قصد مداخله داشته توسط سرباز انگلیسی مضروب میشود .حسین گل گلاب با چشمانی اشک بار به دیدن روح الله خالقی میرود و ضمن تعریف ماجرا میگوید:یعنی کار ما به اینجا رسیده که یک سرباز اجنبی توی گوش نظامی ایران میزند؟استاد خالقی میگوید: ناراحتی سودی ندارد بیا کاری کنیم و سرودی بسازیم . همان جا حسین گل گلاب سرود ای ایران را زمزمه میکند و ظرف یک هفته با آهنگ سازی استاد خالقی و خوانندگی استاد بنان و همکاری ارکستر بزرگ سرودی ساخته میشود که نه تنها غرور از دست رفته ملی در آن زمان را احیا میکند بلکه بعد از آن هر زمانی وحدت ملی یا تمامیت ارضی مملکت تهدید شده همین سرود باعث احیا وحدت اقوام و قدرت ملی گردیده است . کارکردی که شاید در بسیاری از دورانها حاکمان فقط در قوای نظامی دیده اند اینجا در فرهنگ متبلور میشود 




و دمی با حافظ . . .



                                  

                                          به نام خدا

بـه تـیـغـم گـر کـشد دستش نگیرم           وگــر تــیــرم زنــد مــنــت پــذیــرم
کــمــان ابــرویــت را گــو بــزن تــیـر          کـه پـیـش دسـت و بـازویـت بـمـیـرم
غـــم گـــیــتــی گــر از پــایــم درآرد          بـجـز سـاغـر کـه بـاشـد دسـتـگـیـرم
بـــرآی ای آفـــتـــاب صـــبــح امــیــد        کـه در دسـت شـب هـجـران اسیرم
بــه فــریــادم رس ای پـیـر خـرابـات          بـه یـک جـرعـه جـوانم کن که پیرم
به گیسوی تو خوردم دوش سوگند            کــه مـن از پـای تـو سـر بـر نـگـیـرم
بــسـوز ایـن خـرقـه تـقـوا تـو حـافـظ          کـه گـر آتـش شـوم در وی نـگـیرم
                                         (حضرت حافظ)

پ ن : اولین وبلاگم را با حافظ شروع کرده بودم ، بهتر دیدم که اولین مطلب رسمی این وبلاگ را هم با این رند شیراز شروع کنم .