همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

عیاران و طراران

بسم الله الرحمن الرحیم

بنای به اختصار دارم اما موضوع پر دامنه و پر بحثی به ذهنم خطور کرده که نمی دانم چگونه باید شروع کرده و آن را به انتها برسانم. پس همین ابتدا از طولانی شدن احتمالیش عذرخواهی می کنم.

متاسفانه به دلایل بسیار، اکثر ملت ما نسبت به تاریخ گذشته اش حساسیت و دافعه پیدا کرده است که بررسی دلایل آن فرصت و مجال بیشتری می طلبد. اما با وجود همین روحیه، زمانی که فیلمهای ضد ایرانی مثل 300 ساخته می شود که در آن خشایارشاه را در حد یک دیو تنزل داده بودند به فکر همگرایی ملی و اعتراض بین المللی می افتیم و آنگاه به سراغ شناخت کوروش رفته و از استوانه ی حقوق بشر کوروش یاد می کنیم! اما اگر در مواقع عادی، کسی بخواهد با رجوع دادن به تاریخ، شخصیتی ملی و تاریخی را برجسته و بالنده معرفی کرده و افتخار ملی را موجب شود؛ بطور عجیب و بی سابقه ای از همه طرف به او هجوم می بریم و با راست و دروغ بافی هایی سعی می کنیم که نشان دهیم این چنین هم که گفته شده و می شود نیست و حتا با استناد به منابعی می توان وجود موضوع را از اساس انکار کرد و حداقل اینکه با گفتن "تاریخ مورد وثوق نیست" شک و شبهه بوجود آورد و اثر احتمالی را خنثی کرد!

مثلا سلمان فارسی با تمام افتخاراتی که نصیب ایران و اسلام کرده و او و حکومت بی نظیر او در مدائن می تواند الگو و اسوه ی بسیار خوبی برای ارائه به دنیا باشد بسیار ناشناخته مانده است. دشمنی های بسیاری با او وجود داشته و دارد. به طوری که از طریق مستشرقینی مثل هرو ویتز و کلیمان هوار و دیگران وجود او انکار شده و حتا او را فردی افسانه ای خوانده اند! تاریخ نویسان مسلمان هم از طریق مغشوش کردن زندگی اش و نسبت دادن عمر 400 ساله و حتا 700 ساله، طوری قلمداد کرده اند که شخصیت وجودی سلمان فارسی در هاله ای از غلو و دروغ چنان به هم آمیخته شده است که نمی توان به بازشناسی حقیقی او موفق شد. عقیده ی باطلی که از طریق مهاجرانی و با نوشتن کتابی تحقیقی در خصوص سلمان فارسی که به عنوان پایان نامه ی اخذ مدرک دکترا تاریخ ارائه گردید، بسیار مستند به بطلان کشیده شد. شخصیت سازی از نوع سلمان را در حال حاضر در مورد حاج قاسم سلیمانی هم شاهد هستیم! بگذریم

این عقیده در میان ما رسوخ پیدا کرده و رسوب کرده و قویا وجود دارد که تنها ملتی بدون آینده و سرخورده از امروز، به گذشته ی تاریخی خود می بالد؟! امروز گفتن از گذشته ی تاریخی ایران که اتفاقا نسبت به تاریخ ملل دیگر بسیار هم پرافتخار بوده، منجر به اتهام زنی هایی مثل داشتن جنون شوینیستی می شود، این واقعا که حیرت انگیز است! آن هم در زمانه ای که کشورهایی فاقد هویت تاریخی مانند امریکا، از طریق در اختیار گرفتن قدرت تکنیکی رسانه و سینما، سعی در جعل تاریخ به منظور هویت سازی، برای ملت خود دارند. علاوه بر این امروز، در جای جای دنیا شاهد آن هستیم که ملتهایی به گذشته ی تاریخی خود با افتخار نگاه کرده و به آن می بالند مثال بسیاری می توان ذکر کرد، اما از شاخصترین و عجیب ترین آنها می توان مجارها را نام برد که روزی را برای بزرگداشت آتیلا به نام او نامگذاری کرده اند و در این روز به نکوداشت نام او مشغول می شوند. بله آتیلا!! در مقدونیه بر سر نصب مجسمه ی بزرگی از اسکندر که جهانگشایی خونریز بوده و ستایش او در میدان مرکزی شهر، با یونان مناقشه ی بزرگی برپا می شود. چنگیز خان این مظهر بزرگترین جنایت علیه بشریت را در مغولستان می ستایند. تیمور لنگ را که تاریخ ما یادآور قساوتهای بیشمار اوست در ازبکستان از مظاهر هویت ملی بر شمرده و به او افتخار می کنند!...

احتمالا شما حداقل قسمتهایی از سریال بسیار طولانی حریم سلطان را از طریق شبکه های ماهواره ای ترکیه دیده اید که همچنان هم در حال ادامه و نمایش است! که به پیراستن پادشاه خونریز عثمانی مشغول است. مطمئنا شما حداقل یک فیلم راجع به شوالیه ها دیده اید، از وجود وایکینگ ها باخبرید، سامورایی ها را می شناسید، از کابوی ها، فیلم های وسترن بسیاری دیده اید. همچنانکه گلادیاتورها را از طریق ساخت و نمایش فیلمهایی که فراوان به خوردمان داده اند بخوبی می شناسید که البته همگی اینها هم در صفحات تاریخ خونریز و جنایت پیشه بوده اند. شاید بتوان در ادامه ی این سلسله از اسامی دیگری مثل رابین هود و زورو و...نام برد که مقبولیت عام تری دارند اما حقیقی و تخیلی بودنش واقعا محل بررسی است.

از طریق ساخت و نمایش همین فیلم ها و سریال ها طی سالهای متمادی ما با شخصیت های افسانه ای کره ای ها، آشنایی بسیاری پیدا کرده ایم! شخصیت هایی مانند تاکدا شینگن را می شناسیم و در سریال "امپراطوری بادها" جومونگ معرفی شد و حتا با سریال "جواهری در قصر" با زنی آشنا شدیم به اسم یانگوم که در دربار امپراطور کره، پزشک بوده و طبابت می کرده!...در تمام فیلمهای ژاپنی علاوه بر کیمونو لباس رسمی ژاپنی ها و تعظیم آنان بی استثنا شما یا خود کوه فوجی یاما را می بینید یا عکسی از آن برایتان به نمایش درمی آید و یا حداقل اسمی از آن را می برند تا حسابی نام این کوه را به خاطر بسپارید در ناخوداگاهتان جا خوش کند تا آنجا که ملکه ی ذهنتان شود، به طوری که این کوه کوتوله در تمام دنیا شناخته شده است! اما کوههای پر صلابت و استواری چون بینالود و سهند و سبلان و دماوند در ایران، به ندرت در فیلمی حتا از سوی فیلمسازان ما دیده می شود و در نیتجه در دنیا یا ناشناخته مانده و یا تعداد خیلی کمی از ملتهای جهان از وجود این کوههای پر عظمت باخبر بوده و آن ها را می شناسند! معابد چین و ژاپن، بیشتر از مساجد در معرض دید و شناخت جهانیان قرار گرفته است و عشاء ربانی و ناقوس کلیسا و کشیش در تمام فیلمهای هالیوود بلا استثنا وجود دارد حتا اگر به تمسخر و انکار گرفته شده باشد!

...

احتمال کمی دارد که همه نام عیاران را شنیده باشند. اما احتمالا افراد مسن و قدیمی ترها نمایش سریال تلویزیونی سمک عیار را به خاطر دارند. عیاران که کمک به ستمدیدگان و فقیران را پیشه ی خود ساخته بودند و زمانی ذکر داستانهای آنها جزء تاریخ شفاهی ملت ما محسوب می شده و خصائص و جوانمردی آنان سینه به سینه نقل می شده تا به آنجا که در قرن ششم چند جلد کتاب درباره ی آنان منتشر شده است، امروزه آنچنان به بوته ی فراموشی سپرده شده اند که از اذهان ملت ما بکلی پاک شده اند. حتا می توان گفت که هیچ اثری از آنان و نامشان در میان ما باقی نمانده است! طراران هم گروهی بوده اند که چپاول ها و دزدی ها و غارت هایی می کرده اند و این اعمال پلید را به نام عیاران به ثبت می رسانده اند. واقعا شما از عیاران که در تاریخ ما، وجود حقیقی داشته اند و افسانه هم نیستند و به صفات برجسته و نیکی، چون فتوت و جوانمردی و مروت و ایثار و یاری مظلومان و بی پناهان، شفقت به خلق، وفای به عهد و بالاخره خود شکنی آراسته بوده اند، به طور کلی بی اطلاع نمانده اید؟ عیارانی که حتی یک نمونه دروغ گویی و سست عهدی و پیمان شکنی، جبن و آزمندی و زر پرستی و بی ناموسی و ناسپاسی و نمک خوردن و نمکدان شکستن، در میانشان دیده نمی شد و مرتکبان این اعمال در نخستین وهله از جمله عیاران و جوانمردان طرد می شدند و در برابر ناسپاسی و بدکرداری خویش، مجازات هولناک و عبرت انگیز، هم تحمل می کردند.

به اعتقاد من از هنرمندان و نویسندگان و سینماگران باید به جد خواست که در تاریخ ایران بگردند و موضوعات مغفول مانده ای که از قضا بیشمار هم است مقطعی و یا شخصیتی را انتخاب کرده و به آنها بپردازند. واقعا چه نیازی هست این همه ساخت فیلم و سریال که تمام موضوع آن یا ازدواج است و یا طلاق! ساخت فیلمهایی مثل ملک سلیمان و فیلم اخیر مجید مجیدی درباره ی حضرت محمد نشان داد که امکان و توانایی اش هم تا حدودی وجود دارد. اما چرا با وجود ادبیاتی بسیار بسیار غنی و با وجود پیشینیه ی  تاریخی افزون بر ده هزار سال، همچنان آثار داستانی و فیلمهای سخیف و سطحی نوشته و ساخته و پرداخته می شود. این واقعا تعجب بر انگیز نیست؟

این صفات عیاران از کتاب سمک عیار جمع آوری شده است:

بی اجازت درآمدن در خانه جوانمردان، ناجوانمردیست. ( سمک عیار ج اول ص 26 )

مردی آنست که سخن راست گویند و سخنی گویند که بتوانند. ( سمک عیار ج اول ص 27)

جوانمردان دروغ نگویند، اگر سر ایشان در آن کار برود. ( سمک عیار ج اول ص 48)

عیاری به بد دلی نتوان کرد. ( سمک عیار ج اول ص 66 )

مردی آنست که چون درکاری خواهد رفتن، بیرون آمدن را طلب کند. ( سمک عیارج اول ص 130 )

دروغ گفتن شرط جوانمردان نیست. ( سمک عیار ج اول ص 209 )

همه جوانمردی مراد مردم به حاصل آوردن است. ( سمک عیار ج اول ص 351)

مردان سخن بسیار نگویند. ( سمک عیار ج دوم ص 205 )

سر جوانمردی امانت نگهداشتن است. ( سمک عیار ج دوم ص 214 )

در طریق جوانمردان طعام مقدم بر کلام است. ( سمک عیار ج سوم ص 223 )

سستی در کار نمودن نه از جوانمردی است. ( سمک عیار ج سوم ص 269 )

دعوای مردی کسی باید بکند که به جای آرد. ( سمک عیار ج چهارم ص 121 )

نام مردان در سر تیغ مردان باشد. ( سمک عیار ج چهارم ص 202 )

اصل مردی حریف شناختن است. ( سمک عیار ج چهارم ص 229 )

سر جوانمردی ها نان دادن است. ( سمک عیار ج چهارم ص 243)

پ ن: برای اختصار و اجتناب از مطول نویسی، دو سوم ابتدایی مطلب را تقریبا یکساعت بعد از انتشار حذف کردم.

پ ن 2: بعد از اعتراض مریم خانم مقدمه ی حذف شده را دوباره و در اینجا منتشر کردم. کسی اگر دوست داشت میتواند مراجعه کرده و بخواند.

پ ن 3: در صورت تمایل می توانید کتاب سمک عیار را از اینجا دانلود کرده و بخوانید.

پ ن 4: در تاریخ 8 اردیبهشت دوباره مقدمه را به این متن ملحق کردم.

جاری باشیم

سلام


نخست

تذکر چند عادت غذایی خوب:

1 - روز را با میوه شروع کنیم ( کی می تونه سر صبح ناشتا سیب گاز بزنه؟ البته موز رو هستم )

2 - بگذاریم چای ما اندکی خنک شود ( آره اینو پایه ام! هرچند اغلب، چای کیسه ای از نوع سبز شاهسوند استفاده می کنم که خود بخود تا رنگ بگیره خنک هم شده )

3 - قندهایمان را ریز کنیم ( می شود به جایش شکلات تلخ خورد مثلا؟ )

4 - با نوشابه قهـــــرکنیم ( من که  قهرم. منتهی گاهی دلخوری هام یادم می ره و می رم طرفش ^_^ اونم از نوع سِوِن آپ)

5 - برنج مان را آبکش نکنیم ( خیلی کم برنج می پزم. اغلب ناهار، دستپخت مامان پز رو می خورم خوو )

6 - نان سفید استفاده نکنیم ( نمی کنم، سال هاست که فقط نان بربری و سنگک و تافتون می خرم )

7 - با روغن جامد خداحافظی کنیم ( هیچ وقت سلامی نکردم بهش که الان بخوام خداحافظی کنم، البته برای شیرینی پزی! یه قوطی لادن طلایی خریدم دو سالی هست! راستی اینا تاریخ مصرف دارند؟ )

8 - سیر و پیاز رو در برنامه غذاییمان بگنجانیم ( همیشه و حتماً   (

9 - آب زیاد بخوریم ( زیاد رو نمی دونم! منتهی با توجه به فصل، متوسط یک لیتر می خورم  (

10 - چیپس نخوریم ( نمی خورم البته گاهی نفس اماره غلبه می کنه و می رم سر وقتش اونم از نوع آشنای ساده نمکی اش)

11- ماهی بخوریم ( این رو قول نمی دم... )

12 - با کالباس و سوسیس سرسنگین باشیم ( هستم. آخرین باری که سوسیس خوردم رو یادم نیست. کالباس هم به گمانم چند ماه پیش بود که برای سالاد الویه به سفارش مادر خریدم )

13 - هیچ وعده غذایی را حذف نکنیم ( نمی کنم. یه مدتی بید ناهار رو، روزدرمیان کرده بودم  دیدم با توجه به سبک خوری شام، دریافت مواد مغذی گوشتی ام کم شده! الان هر سه وعده رو می خورم )

14 - غذا را خوب بجویم ( گاهی فراموشم میشه، عجولم خوو )

15 - نمکدانها را در ویترین بگذاریم ( سالهاست کم نمک خور شدیم خانوادگی )

16 - از ماست کم چرب، غافل نشویم ( به گمانم غافل هستم! خوو ماست پرچرب خوشمزه تره )

17 - گوجه فرنگی خور باشیم ( هستم  (

18 - دیر شام نخوریم ( تقریبا سر شب شام می خورم )

19 - زیاد تعارف نکنیم و تعارف نشنویم ( موافقم فقط متوجه نشدم سرسفره؟ یا همه جا یا چی؟ )

20 - ورزش و نرمش تو برنامه روزانه داشته باشیم ( ای، یه نیمبند دارم البته با توجه به فصل، کم و زیاد میشه ها )

.

.

می دانم که می دانستید همه بیست مورد را . منتهی می دانید که دانستن مهم نیست عمل کردن به دانسته هاست که ...

و

چه کنیم حالا که هنوز زنده ایم و اینجا هستیم نقل از بزرگان است که وظیفه داریم خوب زندگی کنیم. سالم ماندن و تندرستی، حضورمان را پربارتر می کند اگر خدا بخواهد...



بعـــد


آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست




آخـــــر

 میلاد بی بی فاطمه زهرا سلام الله علیها مبارکا... به به





چهارشنبه سوری و سنت های بر باد رفته






بسم الله الرحمن الرحیم

چهارشنبه سوریوقتی که ما بچه بودیم، برای رسیدن به شب چهارشنبه سوری، همه از بزرگ و کوچک، از چند روز مانده به این شب در تکاپو بودند. به یاد دارم که حتا مادربزرگ ها و پدربزرگ ها، هم با شور و اشتیاق، آن شب را تدارک می دیدند و آخر شب آن روز موعود، همراه با دیگر بزرگترهای محله که همگی توی خانه های فسقلی، توی کوچه ای تنگ و باریک، زندگی می کردیم، به جمع بچه ها می پیوستند و به نوبت، خنده کنان و در حالی که از ترس جیغ می می کشیدند، هر جوری بود از روی آتش می پریدند و می گفتند "زردی من از تو و سرخی تو از من."


بچه ها که سرتاسر روز را با شور و نشاط، مشغول ترقه بازی و ایجاد سر و صدا بودند شب که می شد تازه می رفتند سراغ فشفشه و هفت رنگ و بادبادک های فانوس دار و با هوا کردن این بادبادک ها و فشفشه ها و چرخاندن هفت رنگ ها جلوه ی بیشتری به پریدن از روی آتش و آسمان آن شب به یاد ماندنی میدادند. در آن روزگار، بتّه فروشی رونق داشت و عده ای به بیابانهای اطراف شهرها می رفتند و با کندن بوته های بیابان، به شهر بر می گشتند و تا بوته ها را به قیمت خوبی بفروشند و برخلاف امروز که شور هر چیز را درآورده اند، بوته ها، زود آتش می گرفت و می سوخت و زود هم تمام می شد. برای همین خریدنش هم اصلا به صرفه نبود، اما به هر حال برای به جا آوردن این سنت بومی و فرهنگی، هر کس به فراخور پولی که توی جیبش داشت، چندتایی بوته می خرید و در گوشه ی از حیاطش می گذاشت تا وقتی که پدرها از کار برگردند و مادرها از پخت و پز فراغت پیدا کنند و بروند و همگی بوته ها را به کوچه بیاورند و بر روی هم بریزند و آتش بزنند و آنوقت همگی پشت سر هم از روی آن ها بپرند. آهنگی هم برایش ساخته شده بود که می خواند "شب چهارشنبه سوری آی بُتّه بُتّه بُتّه." بله خرید بته قانونی نانوشته بود که سفت و سخت اجرا می شد. خاطرم هست گوینده های رادیو و مجریان تلویزیون مدام تذکر می دادند که این بوته ها را نخرید چون با از بین رفتن پوشش گیاهی در بیابانها، آسیب زیست محیطی به آن وارد می شود و کم کم این حرف اثر خودش را گذاشت تا اینکه خرید و فروش بوته به کلی منسوخ شد.

آجیل چهارشنبه سوری

قدیم رسم بر این بود که همه آجیل چهارشنبه سوری را که مختص همان شب بود، تهیه می کردند و پدر من که آجیل فروش بود، از چند روز قبل این آجیل را در وسط یک دوری که سینی مسی بسیار بزرگی بود، کُپِّه می کرد و به معرض فروش می گذاشت و سر چراغی هم که از راه می رسید، سرش برای فروش این آجیل. خیلی شلوغ می شد.


قاشق زنی چهارشنبه سوری

یکی از رسومی که در آن روزها، رواج داشت و من از اواخر شب های چهارشنبه سوری به یادم مانده، قاشق زنی است و ما بچه ها، چادر مستعمل و رنگ و رو رفته ای را از مادران خود می گرفتیم و آن را بر سر می کردیم و دسته جمعی و یا تک تک بطور ناشناس به در خانه ی همسایه ها می رفتیم و با زدن مستمر قاشق بر کاسه، خوراکی طلب می کردیم. بچه های دیگر هم به محض شنیدن این صدا خبردار می شدند و رفته رفته تعدادمان زیاد می شد و صاحبخانه شیرینی، شکلات، آجیل، گردو و یا بادام، میوه و... توی کاسه های ما می ریخت. چه ذوقی داشتیم، اگر زودتر از بقیه به فکر افتاده بودیم و با پیش دستی کردن به بچه های محل، کاسه مان از هدایایی خوردنی، پر می شد. تحفه ای که صاحبخانه ها یک به یک، به ما می دادند و بعد می نشستیم روی پله ای دم در خانه ای یا توی کف همان کوچه و زیر نور تیرهای چراغ برق و شروع می کردیم به شکستن گردوها و بادامها و پوست کندن و خوردن میوه و شیرین کردن کاممان با شیرینی ها و شکلات های شب چهارشنبه سوری و این ختم شیطنت های ما در آن شب به یادماندی محسوب می شد و حسن ختام هم، صدای گفت و گو ها و خنده هایی بود که از خانه ها به گوش می رسید و بوی انواع غذاهایی که سرتاسر کوچه را پر کرده بود و سر و صدای خانواده هایی که سرتاسر سال به انتظار این شب بودند و حالا به دور هم بر سر سفره ای برای خوردن باقالی پلو با گوشت یا سبزی پلو ماهی به همراه کوکو سبزی و یا فسنجان و یا... می نشستند و صدای تشتک نوشابه هایی که با قلقی خاص و با صدایی بلند به هوا برمی خاست و در پی اش غریو شادی و هورای آمیخته به تعجب که به نوبت از خانه ها به گوش باقی همسایه ها هم می رسید. 

بله واپسین روزهای سال کهنه بود و سال نو داشت از راه می رسید. روزشماری ما، برای رسیدن عید نوروز، دیگر داشت به سرانجام خود نزدیک می شد و دیگر از آن شب موقع خوابیدن، منتظر آمدن عمو نوروز بودیم و برای عیدی هایی که توی عیددیدنی ها جمع خواهیم کرد، نقشه ها می کشیدیم و کنار علاءالدین یا زیر کرسی با لبخندی شیرین به خوابی عمیق و سنگین فرو می رفتیم.

...

عیدتان، پیشاپیش مبارک