همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

دغدغه های مادری ....

پریروز دختر خواهرم زنگ زد، من پشت کامپیوتر نشسته بودم، با همدیگه از هر دری حرف زدیم، صدای پسرش رو می شنیدم که می گفت: مامان! "می می" می خوام!
دختر  خواهرم گفت: (خاله ! رادمهر یک ماه دیگه، دو سالش تموم می شه و من باید از شیر بگیرمش، می گن برای شیر گرفتن از داروی گیاهی "صبر زرد " استفاده کن، از الان نگرانم که نکنه بی قراری کنه و من و خودشو اذیت کنه! مامانم می گه تو باید دیر یا زود،  این کار سخت رو انجام بدی .)
همینطور که داشتم به حرفهای دختر خواهرم گوش می دادم، تو گوگل سرچ کردم: "نحوه ی صحیح از شیر گرفتن بچه"
از بین سایتها و وبلاگهای نمایش داده شده، وبلاگ یک دکتر رو انتخاب کردم و مطالبی رو که اون دکتر نوشته بود، برای دختر خواهرم خوندم: (بعضی از مادرها از صبر زرد برای شیر گرفتن بچه استفاده می کنند، بعضی مادرها سینه شون رو سیاه یا زرد می کنند، تا بچه رو بترسونند و اکثر مادرها بچه رو به صورت ناگهانی از شیر می گیرند ...
تمام این روشها غلطه! صبر زرد یک داروی مسهله و ممکنه بچه اسهال بگیره. رنگی کردن سینه و از شیر گرفتن ناگهانی هم از لحاظ روحی  به بچه ضربه می زنه، راه درست اینه که به تدریج بچه رو از شیر بگیرید و دفعات شیر دادن رو کم کنید. موقعی که می خواید بچه رو از شیر بگیرید، باید پدر بچه به شما کمک کنه و سر اونو گرم کنه، شاید لازم باشه شما ساعاتی رو تو خونه و پیش بچه نباشید، تا بچه شما رو نبینه و هوس نکنه شیر بخوره ....)

... من از روی نوشته ی دکتر می خوندم و دختر خواهرم با دقت گوش می داد و در باره ی هر جمله، اظهار نظر می کرد و حرفی می زد ...اما دختر خواهرم خبر نداشت که در اون لحظه، من چه دل آشوبه ای دارم و دارم به چه چیزایی فکر می کنم!

من احسان رو درست روز تولدش و به طور ناگهانی از شیر گرفتم، من از کجا می دونستم که نباید یهویی شیرمو قطع کنم و نباید سینه مو رنگی کنم؟ من از ضربه خوردن بچه چیزی نمی دونستم! من از همون روشی استفاده کردم که مادرم و مادربزرگم و مادر مادر بزرگم استفاده کرده بودند!

از روی نوشته می خوندم، اما ذهنم درگیر دهها سوال بود:
- آیا این تنها اشتباه من در مورد بچه ها بوده؟
- کجاها باید بچه ها رو راهنمایی می کردم و نکردم؟
- کی و چه موقع باید جلوشون در می آمدم و نیامدم؟
- چه موقع نیاز داشتند با من حرف بزنند، اما حواس من بهشون نبوده؟
- چه وقت به محبت من نیاز داشتند و من ازشون دریغ کردم
؟

- چه حرفهایی رو باید بهشون می زدم و نزدم؟

- چه موقع به وجود من نیاز داشتند و من در کنارشون نبودم؟

- و چه موقع باید براشون سرمایه گذاری می کردم، اما اولویت رو به چیزهای دیگه دادم و ازشون کم گذاشتم؟

و ....


پی نوشت :


- ... خدا رو شکر می کنم که این دغدغه های آزار دهنده ، همیشگی نیستند، بعضی وقتا یادم می افته که زمان قدیم مهم ترین دغدغه ی خیلی از پدر و مادرها، فقط سیر کردن شکم بچه های قد و نیمقدشون بوده و اتفاقا این پدر و مادرها، بچه هایی کم توقع و قدرشناسی تربیت کردند که خیلی بیشتر از بچه های امروزی قدر والدینشونو می دونند.

-من تنها مادری نیستم که این دغدغه ها رو دارم، هر پدر و مادری، به خاطر عشق و علاقه و همین طور مسئولیتی که در قبال به دنیا آوردن فرزندانشون دارند، زندگی و جوونی شونو به پای بچه ها می ذارند و حتی خیلی فراتر از توان و وظیفه شون، به اونا خدمت می کنند!

- خواهی نخواهی این همه ایثار و فداکاری و از خود مایه گذاشتن، انتظار و توقع ایجاد می کنه. البته نه انتظار مادی!  نهایت توقع پدر و مادرها در این حدّه که بچه هاشون ناسپاس نباشند و گاهی از اونا یاد کنند ...

- یک آقایی می گفت: "وقتی درسم تموم شد، پدرم خونه ش رو فروخت و خودش و مادرم رفتند مستاجری و پول خونه رو داد به من تا برای آینده م سرمایه گذاری کنم ". وقتی آدم چنین پدر و مادرهایی رو می بینه فکر می کنه در حق بچه هاش کم گذاشته!

- و دیدم فرزندانی رو که با فقر و تنگدستی بزرگ شدند و وقتی به ثمر رسیدند، زیر بال و پر والدینشونو گرفتند و حتی اونا رو بعد از عمری مستاجری، صاحب خونه کردند.

- بعضی وقتا می مونم که کدوم یک از این پدر و مادرا کارشون درسته؟ پدر و مادرایی که حتی بعد از ازدواج همچنان هوای فرزندشونو دارند و در بچه داری و کارای دیگه کمکش می کنند ( تا جایی که من دیدم اکثر این بچه ها متوقعند و هر چقدر پدر و مادر بهشون خدمت کنند باز طلبکارند! ) و یا پدر و مادرایی که تا یک سن خاص از بچه ها حمایت می کنند و بعد از اون به بچه ها می گن: از این به بعد باید روی پای خودتون بایستید و نباید هیچ توقعی از ما داشته باشید.

-آه که چه سخته پدر و مادر بودن!...شاید بشه برای بچه دار شدن از واژه ی "سهلِ ممتنع" استفاده کرد.... زن و شوهرها، بعد از ازدواج دلشون بچه می خواد، دلشون می خواد نوزادشونو در آغوش بکشند و اونو بو کنند، یاد شیرین زبونی های بچه ی نوپا که می افتند دلشون غنج می ره،  دلشون می خواد تن دختر بچه شون لباس دخترونه بپوشونند و موهاشو ببافند، وقتی یاد تیپ پسر بچه هایی که لباس مردونه می پوشند و موهاشونو مردونه می زنند می افتند دلشون ضعف می ره، دلشون عصای پیری می خواد ...و در این بین شاید به تنها چیزی که فکر نکنند، مسئولیت سخت پدر و مادر بودنه!

وقتی بچه به دنیا میاد می بینند، همه چیز همونطور بود که فکر می کردند، همه چی خوب پیش می ره تا بچه کم کم بزرگ می شه و به سن نوجوانی و بلوغ می رسه و تحت تاثیر ویژگیهای این دوره، شروع به سرکشی و طغیان می کنه، نوجوان دلش استقلال می خواد و دیگه مطیع محض نیست و تحت هر شرایطی به پدر و مادرش "چشم" نمی گه، اون وقته که بعضی از پدر و مادرها،  رَبّ شونو یاد می کنند و  حتی وقتایی می شه که دور از جون شما، به غلط کردن می افتند ...دیدم مادرهایی رو که می گن: خوش به حال فلانی که بچه دار نمی شه، یک کلمه می گن فلانی نازاست و خلاص!

تازه اون موقع بعضیها یاد جمله ای می افتند که بارها از زبون بزرگترا شنیده بودند، اما معنی شو نمی فهمیدند: "بچه ها وقتی بزرگ می شن غصه شونم مثل خودشون بزرگ می شه " ...

... و بچه ها بزرگ می شن، ازدواج می کنند و هوس می کنند بچه دار بشن...

و این قصه تا دنیا دنیاست ، ادامه دارد !



http://s6.picofile.com/file/8189008134/91_08_29_baby1.jpg

                                                     به نام خدا  

 

 


                                  «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»
    به‌راستی که من مبعوث شدم تا شرافت‌های اخلاقی را کامل و تمام کنم

و یکی از مهم ترین جنبه های بعثت خاتم الانبیاء (ص) را می توان در همین جمله یافت. اخلاقیات چیزی که در جوامع کنونی ما روز به روز کمتر و کمتر می شود مشکلات بشری بیشتر و بیشتر می شود . جایی که انسانها در فقدان اخلاقیات بدترین رفتارها را با دیگران و حتی با خویش انجام میدهند . رسول اکرم(ص) آمده اند که اخلاقیات را پرورش دهند امده اند تا کرامات انسانی را آموزش دهند و کامل نمایند . تا بشریت زیر سایه آن راه نجات را بیابد. تا فرد اول خودش و بعدش جامعه را بسازد . تا جامعه اسلامی ای داشته باشیم انسانی و والا و متعالی .
اخلاقیات را شاید بتوان خارج از چهارچوب قوانین و محدودیت ها و باید و نباید ها شناخت . چیزی است که فرد شاید اول باید به آن پایبند باشد تا بعد جامعه اش را به آن پایبند سازد.شاید رفتارها و اعمالی باشد که فرد باید بیاموزد و در زیر سایه عمل با آن خویش و جامعه را متعالی سازد.
 فقط می توان گفت که جهان امروز در فقدان اخلاقیات که رکن اساسی رشد و پرورش و تعالی انسان است قرار گرفته است و به همین علت به قهقرا نیستی و نابودی پیش می رود .

فرخنده عید مبعث رسول مهربانی و عطوفت را به همه همساده ها گرامی و همه دوستان تبریک و تهنیت عرض می نمایم

بوی خدا



بسم الله الرحمن الرحیم

در بالکن کوچک خانه ام می نشینم و به آسمان شب خیره می شوم آن وقت که ستاره ها غمزه می روند.

عاشق این وقت شبم

چشمک زدن ستاره را وقتی همه خوابند می شود دید و این عجیب ترین راز مگوست!

راز دوم اینکه اشتباه بزرگ وقتی است که برای دیدن خدا رو به آسمان کنیم .

سومین راز اینکه ،خدا در آسمان نیست.

و سرالاسرار اینکه خدا همین نزدیکی است ، نشان به آن نشان که دور و برم پر شده است از بوی خدا

آنقدر فیضی که من از بی زبانی دیده ام
ترسم آخر شُکر خاموشی کند گویا مرا


http://s6.picofile.com/file/8188568100/00.jpg