همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

هدیه تولد


سلام . روز بخیر
 سلام علیکم . بفرمایید .چی می خواستید ؟
 یک کادو برای دختربچه کلاس اولی میخواستم .
 بله ، بفرمایید راهروی شماره سه
ممنون .
 یا قمر وزیر اینها دیگه چی هستند ؟
ارادتمندیم جناب نینجا ، برق شمشیرتان بدجور خیره می کنه ها
مخلص سرکار عروس مرده  . اجازه بدید این تارعنکبوت هاتون را قدری پاک کنم
 ببخشید شما را ندیدم جناب اسپایدرمن . بله . بله . تارعنکبوتها در حوزه استحفاظی شما محسوب می شند . واقعا باید ببخشید
عرض ادب خدمت لاکپشت های نینجای چوب بدست . آقا بخدا بنده بی تقصیرم .
 ببخشید شما ؟  بله واقعا عذرمیخواهم . قدیمها خوشگل تر میساختنتون جناب گوژپشت نوتردام
 اوه ، اوه ، اوه . عفو بفرمایید بخدا قصد مزاحمت نداشتم . مخلص همه هیولاهای بن تن هم هستیم دربست . موفق باشید .
 بله شما هم که دختر عموی بن تن هستید بفرمایید . خواهش می کنم
 آقا ببخشید توی این جنگل هیولاهای وحشتناک شخصیت ایرانی ندارید ؟
 بالای سرتون را نگاه کنید خواهید دید
 بله . اوه ، اوه ، تعظیم عرض می کنم خدمت ضحاک مار به دوش . آقا دستم به عبـات ما به درد مارهای شما نمیخوریم بخدا
 ای عزیز دل تو را چرا اینطوری ساخته اند . نکنه ازبس وسط این هیولاها گشتی این ریختی شدی . آرش کمانگیر . چرا کمونت تیر نداره ؟ .
 وای ، وای ، وای . اینها  دیگه چی هستند ؟ بابا بچه خوف می کنه !
 حالا شما خوف نکنی ! نگران بچه نباش . اونها سری زندانبانان آزکابان هستند .
 بله . ببخشید . ارادت مندیم . لااقل جن خونگی را می ساختند . اینها که کفر ازشون می چکه
 آخی . چه عجب یک عروسک خندانم اینجا هست . ببخشید آقا این گربه چنده ؟
 اون گربه اشرافیه . چهل هزارتومان .
  فکر کنم زنده اش ارزان تر باشه .
 این یکی چنده ؟
 اون گربه چکمه پوشه .
پس چرا تیربار روی دوشش انداخته ؟
 خوب این ورژن جدیدشه . خودش چهل و پنج هزارتومن . چکمه هاش هرکدوم ده هزارتومان که جفتش میشه بیست هزارتومن
 یعنی می شه یکی از چکمه هاش را هم  نبرد ؟
 خوب ، بله دیگه اصلا شما میتونی پابرهنه ببریش
 نه خواهش می کنم . اونجوری که بهشون برمیخوره . چنگولهاشونم خیلی تیزه
 آقا ببخشید چرا اکثر اسباب بازی ها اینقدر خشن شده اند ؟
 خوب اینها از روی کارتونهاشون ساخته می شند
 خوب کارتونها چرا اینقدر خشن شده اند ؟ زمان ما کارتون ها ، هم آموزنده بودند و هم آرام و مناسب برای روحیه بچه ها
مثلا تنسی تاکسی دو بود . ماجراهای گالیور بود ، یوگی و دوستان بود . اما حالا همش کارتون های جنگی و خشن و بزن و بکش

 نه آقا اشتباه می کنید . کارتونها باید خشن باشند .
 ببخشید . برای چی ؟
 ببین عزیزم . بچه های ما باید خشن بار بیایند .
 که چی بشه ؟
 این سیاست آمریکایی ها و صهیونیست ها و منافقین و انگلیس و روس و بقیه لامذهب هاست که می خواهند بچه های ما  آرام باشند و با این قبیل کارتونها بچه های مارا بچه ننه بار می آوردند اما بحمد الله حالا دولت و صداو سیما داره کار فرهنگی می کنه و ماهم البته همینطور . با این کارتونها و اسباب بازی ها بچه ها را از همین حالا با خشونت آشنا می کنیم تا استکبار نتونه سرشان  سوار شه و بهشان زور بگه . شکر خدا می بینید که خوب هم جواب داده . حالا شرق و غرب همینطور مانده اندچهار شاخ که این ایرانی که همه تحریمش کرده اند چطور به همه چیز رسیده است و حالا هم که انرژی هسته ای داریم . و روز به روز درحال پیشرفت و شکوفایی هستیم تا چشم همه شان در بیاید . بچه مسلمون باید جنگی باشه . باید بزنه تو گوش مخالفاش باید همه ازش بترسند .
 ببخشید شما ساندیس هم می فروشید ؟
 اسباب بازی می خواستی یا ساندیس ؟
 اینها که همه سلاحهای جنگی و هیولاهای وحشتناک هستند . حتماً راهروی بغلی هم مربوط به مدل بمبهای اتمی است .  شما هم که دارید کار فرهنگی می کنید برای شروع جنگ جهانی . خوب ساندیس هم بیاورید . ذائقه مشتریها تون می طلبه . با کیک زرد میزنن به وجود حالشو می برن .
 آقا بفرمایید سوپری آنطرف خیابونه  . مزاحم کسب ما نشید .
 بله حتما . موفق باشید .

همساده هووووووو

میهمان این نوبت همساده ها، آقای مصطفی جهانمردی هستند از وبلاگ دلنوشته های یک بازنشسته جهانمردی شهرضا ضمن عرض تشکر از آقای جهانمردی بخاطر این متن دلنشین و زیبا، باید  از ایشان یک عذرخواهی هم بکنیم.

مطلب ارسالی ایشان روز 21 بهمن ماه ارسال شده بود. اما چون ما هر ده روز یکبار متن مهمان داریم، انتشار این متن مطابق برنامه و نوبت، تا به امروز به تعویق افتاد.

همساده هووووووو

ترکیب ساده ای که سالهاست آرزوی همساده هووووووشنیدنش به دلمون مونده. جمله ای که روزگاری مکرر از زبان زنان شهرضای قدیم می شنیدی ولی مثل خیلی از  جملات و اتفاقات به تاریخ پیوست. جمله ای که شنیدنش برای خیلی از افراد تازگی دارد و حتی نامفهوم است. جمله ای که در این وانفسای جامعه  به اصطلاح مدرن سراپا سخن و تحلیل است. ولی امروزه  از حیاط هیچ خانه ای بلند نمی شود. زمانی نه چندان دور مردم شهرهای ایران هر جا که زندگی می کردند از حال و روز هم خبر دار بودند و مکرر از حال و روز هم جویا می شدند. همساده هووووو  را زنان شهرضا برای صدا زدن همسایه خود به کار می بردند و اینگونه از حال و روز او خبردار می شدند و یا اگر درخواستی داشتند به این صورت با او در میان می گذاشتند. گاهی با صدا زدن یکدیگر از این طریق یک گروه می شدند و جلوی در یک خانه که تازه آب و جارو شده بود تجمع می کردند و به کاری مشغول می شدند. یگی گیوه چینی می کرد و دیگری به پاک کردن نخود و لوبیا یا سبزی مشغول می شد. آن روزها اگر چه امکانات بهداشت جسمی محدود بود مردم بهداشت روحی روانی خود را این گونه مهیا می کردند. امروزه وجود اینهمه دستگاه های صوتی تصویری و رفاهی متفاوت سطح آگاهی های مردم را هرچند بالا برده ولی سطح محبت ها و عواطف را پایین آورده. تنها چیزی که اینها برای ما سوغات آورده بی تفاوتی و بی خیالی نسبت به هم است دیگر همسایه ای با صدا کردن همسایه اش از حال و روز او با خبر نمی شود و با وجود نازک بودن دیوار ها و نزدیکتر شدن خانه ها به یکدیگر، دیواری از تجملات و خودخواهی، دلها را از هم دور کرده است و با کمال تاسف تماممان شرمنده یکدیگریم.

کلاس دارهای بی کلاس!

بسم الله الرحمن الرحیم 

در تاریخ هست که عده ای از تجار چای و از آن جمله ارباب مهدی می خواستند بروند سراغ مصدق و با او در مورد واردات چای به گفت و گو بنشینند. مصدق به آبدارچی خود گفته بود یکربع قبل از رسیدن آقایان، از آن چای اعلای لاهیجان دم کن و وقتی آمدند بیاور. تجار که از راه می رسند، مصدق سفارش چای می دهد و پیشخدمت چای میاورد. مصدق بعد از صرف چای از تجار می پرسد که این چای که خوردید، چطور بود؟ خوب دم کشیده بود؟ یکی از تجار جواب می دهد عالی و خوش رنگ و خوش عطر بود! و مصدق جواب میدهد بله این خب چای ایرانی است! خلاصه جلسه با صرف همین یک استکان چای ختم شده بود. بگذریم که خود داستان ارباب مهدی به اینجا ختم نشد!

شاید به تازگی شما هم خیلی از محاسن محصولات ارگانیک خوانده و یا شنیده باشید، اما انصافا کدامیک از ما حاضر است محصولات سالم و با ارزش غذایی که به طور طبیعی و بدون هیچ نوع کود یا آفت کشی شیمیایی، پرورش داده می‌شود را به محصولات خوش ترکیب و خوش آب و رنگ و درشت یا همان محصولات غیر ارگانیک و ناسالم ترجیح دهد ؟

حقیقت این است که ما همگی اسیر تبلیغات هستیم و راست گفته اند قدیمی ها که عاشق، کر و کور می شود.

مثلا به جای نوشیدن دوغ و شیر می رویم سراغ نوشابه های گازدار یا مثلا غذاهای اصیل سنتی خودمان را کنار می گذاریم چون بی کلاس است و می رویم سراغ فست فودهایی کلاس دار مثل هات داگ و بیفتک و سوسیس و کالباس و برگر و پیتزا و ماکارونی و لازانیا و بعد که بر طبق همان کلاس گذاشتن ها، حسابی چاق و شکم گنده که نه! بلکه Overweight"" شدیم!! به جای تکان خوردن و پیاده روی و تن دادن به کار و اصلاح رفتار غذایی خود، نیاز پیدا می کنیم که بنشینیم پشت لپ تاپ و تبلت و به خرید اینترنتی و آنلاین مشغول شویم. از خرید انواع قرص ها و ژل های لاغری و گن های اسلیم لفت گرفته تا خرید و به کار بردن دستگاههای تردمیل و ادوات ورزشی و کششی تا ثبت نام اینترنتی توی کلاسهایی مثل یوگا یا ایروبیک! من مخالف اینها نیستم و مقصودم اصلاح ساختار است.

مقصودم این است که لااقل بدانیم علاوه بر 50 میلیارد دلار کالای وارداتی از مبادی رسمی، 25 میلیارد دلار هم واردات داریم که از مبادی قاچاق می آید و این رقم، دو برابر بودجه ی عمرانی ماست، اینکه این ارقام صرف واردات چه چیزی میشود را خودتان بروید و ببینید! (راجع به آدامس هم بخوانید و به روح سقز فاتحه ای بفرستید(

امروز فرزاد شیدفر، دبیر علمی همایشتوزیع شیر رایگان سلامت شیر حرفهایی تکان دهنده ای گفته از جمله اینکه ما ایرانیان قهرمان مصرف نوشابه،شکر و نمکیم و در قعر جدول مصرف شیر قرار داریم. بله او گفته کاهش مصرف شیر باعث "کمبود کلسیم" و "ویتامین D" در ایران شده است. تحقیقاتی که در ایران انجام شده حتی ارقامی در حد "کمبود ۹۰ درصدی ویتامین D را در نوجوانان تهرانی" ذکر کرده‌اند و تحقیقاتی نیز که در برخی مراکز استان‌ها انجام شده، نشان می‌دهد افراد بزرگسال جامعه ایران هم، "بین ۴۰ تا ۸۰ درصد" کمبود ویتامین D دارند. 

بله وقتی اکثریت جمعیت مان به خاطر نخوردن شیر به پوکی استخوان دچار شدیم، آنگاه رفتن به سراغ دستگاههای سولاریم و وارد کردنش برای کلاس دارها و خریدن و داشتنش برای جذب ویتامین دی، کاری بی کلاس و خنده دار است.

اصلا می دانید که طبق گزارش نظام هدفمندی یارانه‌ها، مصرف لبنیات در ایران روند نزولی داشته و به جای آن مصرف نان، غلات و ماکارونی افزایش داشته است. به خاطر داشته باشیم که ماکارونی هم داستانی مثل پیتزا دارد.

شاید از تاریخچه ی پیدایش پیتزا با خبر باشید. ظاهرا پیتزا که شامل خمیر، گوجه ی تازه، پونه ی کوهی و پیاز و ریحان و روغن می شد اولین بار برای ماهیگیران فقیر و گرسنه و خسته ی ایتالیا در یکی از بنادرش با گاری فروخته می شد و کم کم آوازه اش زیاد شد و این آوازه امروزه به جایی رسیده که زندگی ما بدون خوردن پیتزا توی رستورانی "های کلاس" گاهی کلا "تعطیل" می شود و حتا از پیتزای قرمه سبزی برای بومی سازی، سخن به میان می آوریم!

طولانی شد و خیلی حرفها ناگفته ماند از جمله ی این ناگفته ها چهار برابر بودن مدت مکالمه ی تلفن ما ایرانی هاست و عوارض آن! و مصرف سرانه ی سه برابری دارو و...خلاصه که توی دنیا خیلی رکوردها داریم!

برگردم به ابتدای مطلب، گذشته از اینکه خود چای در ایران از کجا و از چه تاریخی پیدا شد؛ اگر روزی برسد که خارجی ها همه ی چای ایرانی را بخاطر ارگانیک بودنش بخرند و همه اش به جای پوسیدن در انبارها، صادر شود و ما روزی از طریق اینترنت و تبلیغات ماهواره ای ببینیم که دارند چای ایرانی را با قیمتهای نجومی تبلیغ کرده و می فروشند و کلاس دارد، به فکر این نخواهیم افتاد که برویم و چای ایرانی بخریم و بخوریم و کلاس بگذاریم!؟ من که اخیرا توی هر فروشگاه بزرگ و زنجیره ای دنبال چای ایرانی گشتم پیدا نکردم و مطمئنا آن روز هم پیدا نخواهیم کرد و شاید به زمین و زمان ناسزا خواهیم گفت که ما خودمان چای ایرانی گیرمان نمی آید که بخوریم و این مسئولین از خدا بی خبر ، همه ی دار و ندار ما، از جمله چای ما را به خارجی ها می فروشند.