همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

تو آنی که می اندیشی

جوان که بودم خیلی به عرفان علاقه مند بودم ومرتبا کتاب های عرفانی و شرح حال عرفای بزرگ را می خواندم.عرفان از آنجا برایم جاذبه داشت که درباره مقوله عشق صجبت می کرد واز آنجا که  هیچ چیز در این دنیا برای من بالاتر از عشق وجود ندارد،سخت مجذوب آن شده بودم.باری هرچه بیشتر جستجو می کردم بیشتر گیج میشدم که چطور امکان دارد این همه آدم تجاربی تا این حد متفاوت داشته باشند آن روزها نمیدانستم که داستان،داستان فیل در خانه تاریک مولانا هست و اگرچه همه درباره یک چیز صحبت میکنند اما بسته به گرایشات ذهنی اشان برداشت های بسیار متفاوتی از یک موجود واحد ارائه میدهند و دلیلش هم همان بود که شیخ ابوسعید ابوالخیر فرموده است:برای رسیدن به خدا به عدد نفوس بشر راه وجود دارد. در نتیجه اگر از هر عارفی بپرسید ماحصل این همه سال طی طریق برای تو چه بود؟ پاسخ های بسیار متفاوت خواهید شنیددرنتیجه  اگرچه عرفان کلاسیک ایرانی و اسلامی روشی عالی است اما تنها روش نیست.عرفای مذاهب دیگرنظیر  بودایی و مسیحی هم به نتایج شگرفی دست یافته اند. به نظرم تمامی ریاضت های سختی که عرفا برای تذکیه و رام کردن نفس بر خود هموار می کردند در حقیقت برای این بوده که بتوانند مهار فکر و اندیشه اشان را در دست بگیرند وبرای دانستن قدرت فکر و اندیشه کافیست فیلم (راز) یا (secret) دیده باشید اما از آن بهتر چهار اثراز اسکاول شین است:

اغلب مردم فکر می کنند زندگی میدان جنگ است ولی این طور نیست.زندگی فقط یک بازی ساده است. اما بدون آگاهی از قوانین معنویت نمیتوان دراین بازی برنده شد.در این جهان هرچه بکاری همان را برداشت خواهی کرد.هر عملی که فرد انجام میدهد و هرکلامی که بر زبان می آورد،به او باز می گردد.اگر نفرت بورزد مورد تنفر قرار خواهد گرفت،اگر عشق بورزد دیگران به او عشق خواهند ورزید اگر دروغ بگوید به او دروغ خواهند گفت واگر خیانت کند به او خیانت خواهند کرد. انسان با نیروی خیال میتواند سرنوشت خود را ترسیم کند:بخواهید تا خواسته شما اجابت شود بجویید تا بیابید.انسان تنها باید این را بداند که نمیتواند چیزی که سهم او از هستی نیست بدست آورد (چشم داشتن به دارایی دیگران.خانه، پول،همسرو....)ودر راه رسیدن به آنچه در اندیشه ما هست باید از (ترس) به دور بوده و به سلاح(ایمان) مسلح باشیم...


 خواندن چندباره این کتاب ارزشمند را به دوستان عزیز توصیه میکنم

و بهاریه . . .

به نام خدا  

حدیث رویش

پای به هر طرف بِنِه، بهار را صدا بزن
بهار را به سیرِ کوچه ها باغ ها صدا بزن

بخوان حدیث ِرویشِ دوباه را به گوشِ گُل
به شوق ِ سبز زیستن، جوانه را صدا بزن

زلال جویبار را به سوی دشت ها بخوان
عبورِ پاکِ آب را به هرکجا صدا بزن

سکوتِ کوهسار را لبالب از ترانه کن
زخواب، آبشار را کنون بیا صدا بزن

نسیم را به سفره ی ضیافتِ سحر گهان
به روشنای پُرشُکوهِ شهرِ ما صدا بزن

شکوفه ها در انتظارِ رویشی دوباره اند
بیا و روح ِ عشق را
صدا
صدا
صدا بزن 
 

(سهیل محمودی) 

 

بهاریه

در جستجوی راز یک لبخند!

بسم الله الرحمن الرحیم

فعلی که فاعلی انجام می دهد، اسمی که به او خبری نسبت داده می شود، در کلیت خود تنها واجد خبری است که بی خبران را از اتفاقی باخبر می سازد، والا هیچ مفهومی از اخبار به دلیل اعتباری بودنش، آنقدر واضح نیست که واقعا بدانیم چه خبر شده است؟ اصلا چگونه می توان خبری را به بد یا خوب تقسیم کرده و ارزش گذاری اش کنیم؟ بویژه آنکه خود خوب و بد هم تبیین کننده ی نسبی ِنسبتی هستند، بطوریکه هر خوبی در نسبت با یک خوبتر و یا عالی و یا عالی تر در مرتبه ی نازلی قرار میگیرد و شاید اصلا باید این خوب را در مقایسه با آن عالی، به نوعی از اجزاء بد محسوب کرد! نمی خواهم اصالت خوب و بد را زیر سوال ببرم. که بخودی خود زیر سوال هست. قصدم بازگویی پیچیدگی ماجراست. اینکه از ماهها قبل و شاید در اوجش از یکی دو شب پیش واقعا همگی گیج شده باشیم، عجیب نیست. یا توافقی مطابق با استانداردی جدید صورت گرفته که همه ی بازیگران عرصه ی سیاست بین الملل، به یک اندازه از این توافق منتفع شده اند و از همین روست که برای همه به یک اندازه خوب شمرده می شود که همه خود را برنده ی این توافق می دانند و یا اینکه حتا تیمهای قوی مذاکره کننده از آنچه که توافق می نامند هم مانند ما تصور درست و دقیقی ندارند! یعنی می شود که فشردگی موضوعات و تنوع مباحث و فراوانی اختلافات باعث شده باشد که همه به نوعی از کشمکش و بحث و جدل خسته شده و فارغ از خوب و بد نتیجه ای که بعدا بر روی کاغذ خواهد آمد، روی خود توافق فعلا به توافق رسیده باشند؟!

باور کنید من فکر می کنم باید مدتی بگذرد تا به واقع همه ی دنیا بفهمند که چه اتفاقی افتاده است؟ البته در این میان گروهی هستند که تکلیفشان با خودشان لااقل روشن است. این گروه نیاز ندارند که بدانند چه پیش آمده، چون مطابق با پیش فرض خود و موضعی که از قبل داشته اند پیشاپیش می دانند که باید با نتیجه هر چه که باشد، مخالف باشند، این گروه به خوب و بد و نتیجه ی مذاکرات اصلا کاری ندارند و البته در مقابل هم هستند کسانی که موافقند و به صورت بندی توافق و چگونگی اش نمی خواهند که حتا نیم نگاهی بیندازند.

این وسط چه عهدنامه ای ننگین مانند گلستان و ترکمانچای امضا شده باشد و چه توانسته باشیم برای اولین بار در عمر تاریخ سیاسی کشورمان با تیمی زبده و منتخب از دستگاه دیپلماسی ملی، دنیا را مقهور خود کرده باشیم بطوریکه برد خود را برد آنان جا بزنیم، باید قبول کنیم که چنین ظرفیتی برای دیپلماسی کشورمان ظرفیتی بدیع و تازه است در عرصه ای که تازه کشف کرده ایم. اگر دیپلماسی عرصه ی جنگ در پشت میزها باشد که هست و در آن نماینده ی هر کشوری در پی کسب منافع بیشتر برای کشور متبوع خود چانه می زند، پس وقتی همه پشت میز هستند و لبخند هم می زنند، باید پذیرفت که همه برنده شده اند مگر اینکه بخواهیم از نو بگردیم و معنای تازه ای برای لبخند و دلیلش پیدا کنیم!

ناگفته نماند که عده ای زمانی می خواستند بدانند وقتی قطعنامه دان دنیا پاره شد و سر ابرقدرت‌ها به طاق کوبیده شود، چه صدایی تولید خواهد کرد؟ و شاید این واقعا مهم بود و بیخود و بی جهت و از روی خباثت این روزها به فراموشی سپرده شد و برای همین است که همه لبخند می زنند!