همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

من جلال را نمی شناسم

شروع سال تحصیلی جدید ممکن است برای هر کسی همراه با خاطرات ، دغدغه ها ، دلمشغولی ها و چالش های مختلفی باشد اما چیزی که از ماه ها قبل بنده درگیر آن هستم شاید کمی متفاوت تر از مشغله های خاص دوستان باشد .

از چند سال پیش بحثی در عرصه فرهنگی و آموزشی کشور مطرح شده است که شخصا یکی از منتقدین اصلی آن بوده ام نه به لحاظ اصل ماجرا بلکه به این دلیل که مانند تمام چیزهایی که ما از غرب گرفته ایم این موضوع هم یک نمونه برداری ناقص بوده است و نه اینکه ازمبنا مشکل داشته ایم در نتیجه نیز راه به جایی نبرده ایم .

هرچه پسرم بزرگ تر می شود به دقت راهی که غربی ها در بحث برندینگ(مدل سازی) پیموده اند غبطه می خورم ؛ و به این نکته اعتراف می کنم که غربی ها در حوزه فرهنگ و تربیت و برنامه ای که برای ما داشته اند حتی خطای ریزی هم نداشته اند و همانطوری که عرض کردم وقتی به این موضوع وقوف کامل پیدا کرده ام که پسرم بدون اینکه در بستری مشابه بسترهای خطرناک تربیتی قرار داشته باشد به راحتی با آن چیزی که مطلوب آنها بوده آشنایی پیدا کرده و برای دفاع از جایگاه شخصیت هایی که عاشق انها شده استدلال هم می بافد !

مدتهاست بحث تولید نوشت افزارهای ایرانی اسلامی نقل برخی محافل است و چه بودجه ها که صرف ان نشده است در حالیکه به نظر حقیر این کار بدون کمترین کار کارشناسی انجام شده است و برخلاف آنچه غرب انجام داده است می تواند تأثیر سوئ هم بر افکار عمومی و فضای تربیتی جامعه داشته باشد .

سوال :

چاپ تصویر جلال آل احمد روی دفتر مشق بچه دبستانی ها چه تاثیری بر تفکر آن کودک می تواند داشته باشد ؟

چاپ تصویر شهید دکتر چمران چطور؟

کودکان ما چرا باید جلال آل احمد و شهید چمران و شهید مصطفی احدی روشن را دوست داشته باشند ؟


http://s3.picofile.com/file/8213931892/73943.jpg


قصد بنده خدای نکرده نفی خدمات و جایگاه این عزیزان نیست که هرکدام به نوبه خود در بخش های مختلف تاریخ کشورمان سهمی بزرگ دارند بلکه عرض بنده ناظر بر این  موضوع است که چرا فکر می کنیم  که می شود بدون معرفی این شخصیت ها و شناساندن آنها کودکان و جوانان ماباید آنها را دوست داشته باشند ؟ مگر شناخت مقدمه محبت نیست ؟مگر نه این است که بن تن را طوری به کودکان ما معرفی کرده اند که دوست دارد اسم خودش را به بن تن تغییر بدهد و در چنین موقعیتی است که دوست دارد هرجا را که نگاه می کند بن تن را ببیند ؛ آیا در مورد شهید آوینی هم چنین حسی دارد؟

اگر بچه های ما عاشق کیف ها و کفش ها و دفترهایی با تصویر مرد عنکبوتی هستند دلیلش این است که اول عاشق مرد عنکبوتی شده اند و حالا عاشق نوشت افزاری هستند که تصویر معشوق شان بر روی آن چاپ شده است !

بنده اعتراف می کنم که در برابر استدلال های کودک 4 ساله ام در مورد فضایل مرد عنکبوتی کم آورده ام  در حالیکه حتی یک نسخه از فیلم مرد عنکبوتی را در خانه نداریم و جایی هم ندیده است اما همین الان لباس زیر ، ست مداد و خط کش و...،جوراب ، انواع عروسک ها با نشان مرد عنکبوتی در گوشه و کنار منزل بنده که خود مدعی رسانه هستم یافت می شود و آن هیچ دلیلی ندارد جز اینکه ما اصول علمی کار فرهنگی و تربیتی را بلد نیستیم .

فقدان تفکر سیستمی در امر تربیت  و همچنین فقدان استراتژی تربیتی مبتنی بر باید ها و نباید های معقول نسل فعلی و آینده مارا دست و پا بسته در اختیار مربیانی غیر از خودمان قرار داده .

استدلال پسرم در دفاع از اسپایدر من شنیدنی است :

اسپایدر من که بد نیست ، اولا ،آدمه برای اینکه ما خوشمون بیاد لباس مرد عنکبوتی می پوشه !

دوما ورزشکاره و غذاشو خوب خورده قوی شده

سوما همه اش به آدمای ضعیف کمک می کنه و باهاشون کاری نداره

چهارما فقط با آدمای بد جنگ می کنه و چون ما هم آدم خوبی هستیم پس به ما کاری نداره و دوست ماست !!

مگه خودتون نگفتین  باید با آدم ای خوب دوست بشم منم با مرد عنکبوتی دوست شدم !!!

واقعیتش این است که من در برابر این استدلال ها حرفی ندارم چون مدل جایگزین ندارم و نمی خواهم و نمی توانم عالمی دیگر و بدون جذابیت برای ذهن کنجکاو و جستجو گر او بسازم بلکه باید منتظر بمانم تعقل او رشد کند تا بتوانم از آن راه قانع اش کنم و می دانم آن هم عملی نیست چون همزمان قدرت استدلالش هم بزرگ خواهد شد و علایق جدیدی متناسب با سن اش برای او ایجاد خواهد شد .


http://s6.picofile.com/file/8213931884/zY1409211008.jpg


نکته این است که دوستان ما از این موضوع عفلت داشته اند که غربی ها قبل از اینکه عکس مرد عنکبوتی را روی کیف و دفتر چاپ کنند محبت اش را در دل کودکان ما کاشته اند و کودک آن کاری را می کند که دلش می خواهد و دلش هم مرد عنکبوتی و سایر شخصیت های جذاب و بی نقصی را  می خواهدکه منطبق با روحیات او ساخته و معرفی شده اند.

اگرچه در سال های اخیر شخصیت هایی در قالب شکرستان یا عروسک هایی مثل جناب خان معرفی شده اند اما نه اینکه معمولا این شخصیت ها هم بدون برنامه ریزی و سر یک اتفاق ،چهره و بعد دچار فراموشی می شوند بنابراین بردآنچنانی نداشته و نخواهند داشت .

ذهن نسل فعال را باید اول با مفاهیم و چهرها و ... اشباع کرد تا انگیزه انتخاب در آنها ایجاد شود والا مگر معلم همان کودک چقدر با جلال آل احمد و امثالهم آشنایی دارد که ما انتظار داریم آن کودک نیز مجاب به خرید نوشت افازری باشد که عکس جلال روی ان نقش بسته ؟

مطمئن باشید اگر بخواهید چنین دفتری برای فرزندتان بخرید او خواهد گفت : من جلال را نمی شناسم !!!

پست مدرن



حتی دانه های تسبیح هم

تاب ذکر بی روحم را ندارند

باور نمی کنی ؟

از کلاغ های نشسته

بر مخروبه سر بازار بپرس

دیشب

چهار زانو

تا خودِ صبح

دنبال دانه های گمشده تسبیح ام بودم!

انگشتانم اما

سرشار از

حس لمس توست

وقتی به گوشه دلم خزیده بودی



(عبدالحسین فاطمی)

دانایی و توانایی گمشده بزرگ جامعه ما

http://s3.picofile.com/file/8206214992/81531369_6318062.jpg

امروزه کمتر مراسمی را می توان در جامعه ما سراغ داشت که در ابتدا یا انتهای آن از کسی یا کسانی تقدیر و تجلیل به عمل نیامده باشد و گاهی تعداد این تجلیل ها و فاصله زمانی بین این جنس مراسمات به اندازه ای کوتاه است که تصور می شود علت برگزاری این تجمعات فقط به دلیل انجام این تقدیر ها و تجلیل هاست.

نفس تجلیل به عنوان اهرمی تشویقی برای تکرار یک رفتار خوب و یک کار ویژه خارق العاده که دیگران قادر به انجام آن نباشند امری پسندیده است ، کار ویژه ای که تاثیری ویژه بر تسهیل زندگی دیگران داشته باشد؛ منتهی اگر  این تجلیل ها بخاطر انجام وظایف ذاتی و معمول آدم ها انجام می شود که کار نابجایی است زیرا انجام وظیفه نیازی به تقدیر ندارد ولا باید همه کارها تعطیل شوند برای تجلیل از همگان چون همه به ظاهر در حال انجام وظیفه اند ، اما اگر این تجلیل ها بخاطر کاری ویژه انجام می شود اصولا آن کار ویژه باید تاثیر ویژه بر روند کارهای مرتبط جامعه داشته باشد و اگر این تاثیر شگرف قابل مشاهده و اثبات نیست بازهم جایی برای تقدیر باقی نمی ماند .

به عنوان مثال اگر از کارآفرینان و مدیران و نخبگان علمی ما تقدیر می شود اصولا باید بیکاری در جامعه ما در کمترین سطح باشد و تخلفات اداری نداشته باشیم و سطح دانش جامعه ما در وضعیتی متعالی قرار گرفته باشد و... در حالیکه در پارامترهای فوق وضعیت قابل دفاعی نداریم .

به قول استاد شهریار از ما چه جای جلوه که تجلیل می‌کنند/ تا با کدام تجزیه، تحلیل می‌کنند/ نقصی مگر مجادله‌های گذشته داشت/ که اکنونش از مجامله تکمیل می‌کنند

بنده معتقدم گمشده بزرگ جامعه ما در دو چیز خلاصه می شود که نقطه سرآغاز توسعه و پیشرفت و آبادانی در جوامع پیشرفته است .

دانایی به عنوان یکی از موارد فوق ، خمیر مایه تمام وجوه توسعه است. دانایی به این مفهوم که هر کسی در هر جایی که هست و هر جایگاهی که دارد، دارای سطحی از تدبیر برای مدیریت آن کار باشد . شما می توانید این موضوع را به همه مشاغل و مناصب موجود در جامعه تعمیم دهید . مثلا سطح دانایی مورد نیاز برای یک نانوا با یک معلم و یک راننده و یک مدیر و... کاملا قابل تفکیک و سطح بندی است .

بنابراین بخشی از بد پخته شدن نان و بی سواد بودن دانش آموزان و تخلفات رانندگی و ناکارآمدی ادارات دولتی و... بر می گردد به فقدان دانایی مکفی برای کسانی که در مشاغل یاد شده مشغول هستند و برای خروج از این بحران بزرگان و نخبگان جامعه باید به فکر ارتقاء سطح دانایی افراد باشند و نه اینکه جامعه را تک تک افراد می سازند باید به باز تعریفی از سطح دانایی مورد نیاز برای طبقات مختلف برسیم و پس از ان به فکر بهبود بخشی آن باشیم .

توانایی حلقه دوم این زنجیره است . بسیاری از افراد علیرغم داشتن یا نداشتن دانایی لازم برای طبقه ای که در آن واقع هستند ممکن است فاقد توانایی پیمودن مسیر متصور برای خود باشند .؛ به عبارتی اگر فردی دانایی پیمودن یک مسیر را داشته باشد اما حال و حوصله و حرکت نداشته باشد مانند فیلسوفی که دچار مرگ مغزی شده است و دانایی اش هیچ سودی به حال خود و دیگران نخواهد داشت .

دانایی اگر علم است توانایی عمل است و صرف داشتن علم می تواند از یک فرد عالمی بی عمل بسازد .

افراد در این تقسیم بندی به 4 دسته تقسیم می شوند :

نادان ناتوان= که فاقد هر دو پارامتر مورد نیاز است و جای بحث ندارد

دانای ناتوان = کسی که می داند چه کند اما نمی تواند کاری انجام دهد

توانای نادان= کسی که عمری است در حال حرکت است اما به جایی نمی رسد 

دانای توانا= کسی که همزمان با دانایی در حال حرکت است .

گمشده جامعه ما افرادی با این ویژگی اخیر است. آدم هایی که در جایگاه خود دانای توانا باشند و بدانند چه کاری را باید انجام دهند و در عین حال انگیزه انجام آن کار را نیز داشته باشند .

قبول مسئولیت بدون داشتن دانایی و توانایی مورد نیاز برای  انجام وظایف آن چه تعریفی می تواند داشته باشد و بدتر از آن سپردن مسئولیت به کسانیکه فاقد دانایی و توانایی انجام وظایف آن مسئولیت به بهترین وجه باشند با چه توجیهی قابل انجام است ؟ نگاه صنفی و حزبی بدون در نظر گرفتن وجود دانایی و توانایی مورد نیاز برای تصدی و مدیریت یک منصب ، خطایی است که به هیچوجه قابل جبران نیست؛ زیرا مسیری که با نادانی و ناتوانی پیموده می شود هزینه هایی غیر قابل بازگشت بر پیکره جامعه وارد می کند .

دو مقوله دانایی و توانایی می تواند به عنوان معیار سنجش " انسان تراز " برای به کار گماردن در سطوح مختلف جامعه مورد توجه واقع شود . بدون شک ، انسان تراز این قابلیت را خواهد داشت که بتواند انتظار معقول جامعه  را درباره وظیفه ای که بر عهده دارد به خوبی برآورده سازد.

 کسی مثل محمد جواد ظریف که در عین داشتن دانایی مکفی در حرفه خود ، انرژی وانگیزه کافی را نیز برای رسیدن به هدفش داشت ، فارغ از نتیجه عملی مذاکرات هسته ای او می تواند به عنوان یک انسان تراز که جامعه امروز ما به شدت نیازمند امثال اوست  مورد بررسی واقع شود .