همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

دوگانگی تلخ


برخوردهای دوگانه یکی از مظاهر مشخص تبعیض و ظلم می باشد . شاید برای همه مواجه شدن با برخوردهای دوگانه لحظات تلخی را رقم زده باشد . جایی کاری برای شما ممنوع باشد برای دیگری موجب تشویق!! قانون برای شما تفسیری سلبی داشته باشد و برای فرد دیگری تفسیر خلاف آن ارایه میشود! آن لحظه می توان تبعیض را تا اعماق وجود حس کرد. این دوگانگی در همه جا تلخ و ناپسند است چه در مورد مسائل خانوادگی باشد چه اجتماعی و چه بین المللی. اما اینجا روی صحبت من صحنه روابط بین المللی است و رسانه ای . 

 


حوادث تلخی که در فرانسه پیرامون مجله شارلی ابدو روی داد یکبار دیگر این دوگانگی را بشکل زننده ای عیان کرد. آنجایی که داعش در منطقه سرهای بیگناهان را از تن جدا میکند شاهد عکس العمل هایی از طرف دول غربی هستیم که بیشتر بوی مدارا میدهد اما در فرانسه ده ها رهبر غربی بی معطلی گرد هم می آیند و اعلام همبستگی میکنند! در آفریقا بوکو حرام تسمه از گرده ملتها کشیده است دریغ از یک گردهمایی و اعلام همبستگی اما کشته شدن چند نفر در پاریس روزها رسانه ها را مشغول میکند. جالب است نخست وزیر انگلستان میگوید آزادی بیان یعنی اینکه بتوان با پیامبر هم شوخی کرد و کاریکاتورش را کشید اما توضیح نمیدهد این آزادی چرا در مورد آزادی انتخاب پوشش در فرانسه لحاظ نمیشود و در بسیاری از اماکن مسلمانان نمیتوانند با پوشش اسلامی حاضر شوند. این دوگانگی مختص زمان حاضر نبوده و مسبوق به سابقه است که در حوصله این بحث نمیگنجد فقط به اختصار چند مورد کوچک را یادآوری میکنم: در آپارتاید علمی غرب فرضیه تکامل را در رسانه ها به نظریه تکامل تغییر میدهند سپس با منتقدین آن برخورد سلبی انجام میدهد. جالب است که بدانید درآمریکا کسانی که منتقد تکامل باشند و در رد آن مطالبی را انتشار بدهند از حقوق شهروندی محروم میشوند و از دانشگاه اخراج !! جل الخالق! حال زبانی نیست که پاسخ این سوال را بدهد که نقد یک نظریه علمی چرا تابوی اردوگاه غرب میشود؟ و دیگرآنکه آزادی بیان ادعایی کجای ماجرا قرار میگیرد؟

در وجود عمل قبیح کشتار یهودیان هیچ شکی نیست اما چرا اگر مورخی پیرامون این کشتار سوالهایی طرح کند به تبعیض نژادی محکوم شده زندانی میشود؟ 

در اینکه در سوریه رژیم اسد در برخورد با مردم در ابتدا اشتباهات اساسی انجام داد شکی نیست اما آیا برخورد غرب با سوریه همانند برخورد غرب با رژیم دیکتاتور بحرین است و هزاران سوال دیگر. نتیجه اینکه چه قبول داشته باشیم چه قبول نداشته باشیم دنیا به دو اردوگاه غرب و دیگران تقسیم شده و وظیفه دولت مردان این است که در برخورد با مسائل بین المللی نه از روی ایدئولوژی صرف بلکه بر اساس منافع ملی عمل کنند که در این بیغوله به ظاهر متمدن تنها منافع است که نیروهای جهانی را به هم نزدیک یا ازهم دور میکند و دیگر جایی برای شعار و آرمان نمانده است. خوشبختانه این زیرکی در برخورد بر اساس منافع را میتوان در رفتار دیپلماتیک سیاستمدار کهنه کاری مثل ظریف دید

و ما را چه شده . . .

                                   به نام خدا
وبلاگستان را میتوان یک جوری بازخور و عکس العمل نویسندگان وبلاگها  نسبت به مسائل جاری و روزمره دانست . صاحبان وبلاگها اکثرا در قبال رخدادهای اطرافشان اظهارنظر و تحلیل و بررسی هایی را انجام می دهند و بعد از هر اتفاق خاص و خبری جدید می توان با دیدن و خواندن چند وبلاگ بازتاب آن موضوع را مشاهده نمود. و طبیعی است که کاربران وبلاگ نیز جمعی از جامعه را تشکیل می دهند . این موضوع حتی منحصر به خبرها و رخدادها نمی شود بلکه حتی مناسبتهای مختلف اعم از شادی و عزا را نیز میتوان در انتخاب مطالب و طرز نگارش نویسندگان وبلاگ به خوبی مشاهده نمود.
غرض از این مقدمه بیان این مطلب بود که الان چند روز است که جشن های پیروز انقلاب (مثلا) شروع شده است ولی من به شخصه در هیچ کدام از وبلاگهای دوستان هیچ مطلبی در مورد این روزها ندیدم. به هرحال ایامی که خواه ناخواه تمام جهان آن را بعنوان روزهای منتهی به استقلال کشورمان می شناسند و برایش در کشور هم مراسمی برگزار می شود . ایامی که در آن جوانانی برایش خون دادند تا به ثمر برسد و حتی برای نگهداری آن چندین سال جنگیدیم . حال کاری نداریم که الان کجا هستیم . . . ولی من اول خودم را میگم شاید خوب می بود که جهت احترام به افرادی که در آن زمان برای تحقق اهداف بالاتری ، جان خود را دادند مطلبی درج می شد . ولی شاید شما هم مانند من دست و دلتون به نوشتن نرفت . واقعا چرا ؟ ما را چه شده ؟
پ ن 1 :البته مریم خانم در وبلاگشان یک سرود از آن زمانها پست نموده اند .
پ ن 2 : شبیه این مطلب را چند سال پیش در وبلاگم نوشته بودم. میخواستم بازتاب آن را امروزه ببینم چیست؟

عکس ها سخن می گویند!

بسم الله الرحمن الرحیم

حقیقتش متنی نوشته بودم و می خواستم بگذارمش اینجا، اما این روزها هوای دلم بدجوری ابریست و با دیدن دو عکس بالکل به هم ریختم و چشمانم باریدن گرفت. دو دل و مردد ماندم که این دو عکس را ندید بگیرم و بی خیالش شوم و همان متن را بگذارم یا شما را هم شریک دیدنش کنم؟...

دل به دریای این دو عکس بزنیم و در آن شنایی بکنیم:

وقتی عزیزان این جانباز، آغوش گشوده و به سویش می آیند او چند درصد می تواند آنها را به آغوش بکشد 50% یا 70%؟

در مورد این عکس. این عکس این.... الکنم از گفتن آنچه بر سر من آورد:

مادر 3 شهید

تیتر روزنامه های امروز و دیروز و فردا هر چه می خواهد باشد، اصلا هر خبری که در عالم هست و شنیده ایم و یا بگوشمان نرسیده و هر حرفی که در دلم سنگینی می کند و در دل دارید را مقایسه کنید با این دو عکس و ...

بگذریم. من هیچ چیزی بیشتر از اینکه این دو عکس می گویند نمی توانم اضافه کنم. ببخشید اگر حرفشان تلخ بود!