همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی
همساده ها

همساده ها

وبلاگ گروهی

یک روز خوب ، یک روز به یاد ماندنی


یکی از نصیحت های بیشمارِخدا بیامرز مادرم این بود که : ننه ...:هزار دوست کم است و یک دشمن بسیار !! ومن اگر چه خیلی از نصحیت های او را گوش ندادم و عمل نکردم ،اما این یکی را به شدت و جدیت آویزه گوشم کردم .و در طول عمر سعی کردم هرروز به تعداد دوستانم بیفزایم و تقریبا در این کار خودم را موفق می دانم . اگر چه سعی کردم که دشمن نداشته باشم و به گمان خودم ،در این بخش هم موفق بودم .

در جریان مستمر دوست یابی و با ایجاد فضای مجازی دوستان حاضر و فعال در این فضا نیز نادیده به قلب ودل و جان یکدیگر رسوخ کردند و الفت ها ایجاد شد که دست کمی از دوستی حضوری نداشت و بلکه بعضی وقت ها بیشتر از دوستی در دنیای حقیقی به دل آدم می نشیند . تا جایی که همیشه اوقات آرزو داریم ای کاش می شد این دوستان را از نزدیک هم ببینیم و از مصاحبت و دوستی و همنشینی شان استفاده ببریم .

برای من اما ، از وقتی از طریق وبلاگ دوست عزیزم آقای سامع ،با آقا مصطفی ستاریان آشنا شدم و احساس قرابت فکری کردم آرزو بود که ایشان را از نزدیک ببینم و با مهاجرتی که به تهران کردم در اولین فرصت به حضور ایشان رسیدم و همانگونه که هردو از هم تصور داشتیم گویا سال هاست باهم رفت و آمد داریم . در وصف خوبی و خصایل آقای ستاریان هم زبان و قلم من گویا نیست و هم اینجا مجال نیست و علاوه بر آن اکثر خوانندگان این وب ایشان را بهتر و بیشتر از من می شناسند و به نوعی توضیح واضحات است .


دیروز به همت و تلاش ایشان و هماهنگی که انجام دادند تو فیق و سعادت حاصل شد -با چند دوست بسیار عزیز و ارزشمند دیگری که در فضای مجازی دوستی داشتیم و بنده به آن بزرگواران ارادت داشتم –در باغ مصفا و زیبایشان، دور از هیاهوی شهر و هوای آلوده اش ،ساعتی از عمر را در محضر این دوستان باشم . گزارش این دیدار را احتمالاً با قلم شیوا و بلیغ دوستان خواهیم خواند من فقط به این شعر شهریار اکتفا می کنم که فرمود :

امشب از دولت می دفع ملالی کردیم

این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم...

حالا حکایت ماست

سلام


نخست: فصل دوم نیز تمام شد و اینک پاییز با مهرش رسید. مبارکتان (به قول  دوستی از اینجا به بعد رو سرازیریه چشم رو هم بذاریم سال تموم می شه! پس کلی ازش لذت ببریم که عمر گران می گذرد ,خواهی نخواهی )

و

بعد: ایمیلی از دوستی دریافت کردم

story of a small girl who wished to have a bicycle


 

ادامه مطلب ...